الا ای دوستان غافل نباشید
گرفتار دل و منزل نباشید
شهیدان می دهند بر ما بشارت
که این است بهترین سود و تجارت
الا ای دوستان غافل نباشید
گرفتار دل و منزل نباشید
شهیدان می دهند بر ما بشارت
که این است بهترین سود و تجارت
سردار سید محمد باقرزاده در حاشیه آئین استقبال از پیکر ۹۳ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از مرز شلمچه به خاک کشورمان در این مرز اظهار کرد: تا به امروز ۴۵ هزار شهید دوران دفاع مقدس کشورمان تفحص شده و به خاک کشورمان بازگردانده شدهاند.
آمدن هر شهیدی حیات معنوی و نشاط معنوی این جامعه و از همه مهمتر اهداف بلندی را به جامعه یادآوری میکنند.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با اشاره به صحبتهای اخیر استاندار فارس در خصوص عدم ورود پیکرهای شهدا به این استان به دلیل برداشتهای سیاسی و انتخاباتی افزود: چرا چنین برداشتی شده است؟ چرا از ورود شهدا اظهار نگرانی شده و این چه حرفیست که هر چند وقت یکبار زده میشود؟
خاطره ای از شهید قنطار در دادگاه اسرائیل
در جلسه دادگاهم، داشتند حکمی را که برایم صادر کرده بودند میخواندند. گفتند: به 582 سال و 6 ماه زندان محکوم شده ای!
رو به قاضی اسرائیلی گفتم: 582 سالش را فهمیدیم! اما این شش ماهش دیگر چیست و از کجا آورده اید؟ من را از جلسه دادگاه اخراج کردند.
علی هفت سال بیشتر نداشت، اما هر وقت سر سفره می نشستیم پیش از همه با صدای بلند می گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم» از این جهت بین افراد فامیل به «علی بسم الله» معروف شده بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شیطان را از ما دور کن
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند / روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید. که آنها نظاره گر شمایند. مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید.
سه شنبه ها همراه دکتر شهریاری و دیگر دوستان می رفتیم فوتبال. یک روز هندوانه ای گرفته بود تا بعد از بازی بخوریم. دم اذان، هوا تاریک شد؛ فوتبال را تمام کردیم. همگی دویدیم سر هندوانه و شروع کردیم به خوردن. دکتر شهریاری با همان لباس ورزشی در چمن شروع کرده بود به نماز خواندن؛ بعد آمد سراغ هندوانه!
* هر چه در خانه بود مال همه بود. رسم دانگی و سهمی خرج کردن دانشجویان در خانه وحید معنا نداشت؛ یعنی او اجازه نمی داد. هرکس هر چه خرج می کرد باید پولش را می گرفت.
* بیشتر غذایش را انواع تخم مرغ تشکیل می داد: نیم رو، آب پز، خاگینه و ... می گفت همین ده دقیقه را که می خواهم غذا درست کنم می گذارم برای کتاب خواندن یا جلسات. زندگی ساده وحید را هر کس می دید تصور نمی کرد که خانواده پول داری داشته باشد.
سفارش شهید ادواردو آنیلی : مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا(ع) بشناسند![]()
در بازگشت از حرم امام رضا(ع) از او پرسیده بودند که از امام چه خواستی؟ وی گفته بود: «از او خواستم قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.» در سفر مشهد دوستانش او را به کوهسنگی هم میبرند. ادواردو پس از مشاهده تفریحگاههای بسیار در مشهد میگوید: «در ایتالیا شهری بود که به عنوان مرکزی مذهبی شناخته میشد، کسانی که مخالف آن محل مذهبی بودند، کوشیدند تا با پدید آوران تفریحگاههای بسیار پیرامون شهر، چهره شهر را دگرگون کنند و شما مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا(ع) بشناسند.» |
«ادواردو آنیلی» در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ درنیویورک از پدری ایتالیایی و مادری یهودی پا به عرصه دنیا گذاشت. مادر وی «مارلا کاراچولو»، یک پرنسس یهودی بود و پدرش سناتور «جیووانی آنیلی»، مرد ثروتمند و معروف ایتالیایی بود.
وی مالک کارخانهجات اتومبیلسازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو و آیوکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای پرتیراژ “لاستامپا” و “کوریره دلاسرا”، باشگاه اتومبیلرانی فراری و باشگاه فوتبال یوونتوس بود.
به قد و قواره اش نمی آمد که درباره ازدواج حرف بزند، اما با صراحت تمام موضوع را مطرح کرد!
گفتیم :«الآن زوده بذار جنگ تموم بشه، خودمون برات آستین بالا می زنیم». گفت:«نه، پیامبر فرمودند که ازدواج کنید تا ایمانتون کامل بشه، منم برای تکمیل ایمان باید ازدواج کنم، باید!».
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی ،چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد
پسر خوب و شیطونم! علاقهمندم هرچه زیادتر بازی بکنید و زورتان زیادتر بشود و همه زورهایتان را جمع بکنید تا وقتی من آزاد میشوم، با هم یک کشتی جانانه بگیریم.
من این درد درونی خودم را فراموش نمی کنم که در یکسالونیم پیش، وقتی که شهید عالیمقام و سیّد عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید - کسی که چهره بسیار درخشانی بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد؛ چه زندانهایی کشید و چه زحمتهایی متحمّل شد. بعد از انقلاب نیز بی تظاهرترین کارها را که سختترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکی از روزنامههای آلمان نوشت ترور لاجوردی، ترور نیست! یعنی آنها عنوان ترور را هم عوض کردند؛ چرا؟ چون به وسیله ناراضیان داخلی انجام گرفته است! تبلیغات رسانههای دنیا این است.
سخنان ناطق نوری چند ماه پس از شهادت لاجوردی
تاریخ انقلاب - عطیه محمدی: «او هم قبل از انقلاب در زندان بود و هم بعد از انقلاب». این تعبیری است که حجت الاسلام ناطق نوری از قول همسر شهید لاجوردی بیان می کند. آشنایی ناطق نوری با شهید لاجوردی به روزهای مبارزات پیش از انقلاب باز می گردد. همین آشنایی بعدها سبب شد که لاجوردی به پیشنهاد ایشان دوباره به زندان بازگردد، اما این بار در نقش زندان بان! متن زیر بخش هایی از سخنان حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری است که در چند ماه پس از ترور شهیدلاجوردی در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایراد شده است.
ناطق نوری در این سخنان از اولین همکاریش با لاجوردی در جریان پرونده محاکمه گروهک فرقان می گوید، که در نهایت تلاش های شهید لاجوردی برای بازگرداندن افراد فریب خورده این گروهک، از آنها رزمندگانی می سازد که بعدها در جبهه نشان شهادت زیبنده سینه شان می شود.
نوع کار پیرمرد، ساعت کار او را تعیین می کرد. نمی توانست مثل بقیه وسط روز برود درِ خانه کسی را بزند، پیغام بدهد. کاری که از جوانترها ساخته نبود. بی حوصله وسایلش را جمع کرد دفترچه جلد چرمی اش را برداشت، با خودکار قرمز کنار آخرین نشانی علامت زد. عکسی از وسط دفترچه افتاد. خم شد آنرا برداشت، عکس پسرش رض که کنار یک تانک ایستاده بود و به تازگی یکی از همرزمانش برای پیرمرد آورده بود. خیره آن را نگریست. دفترچه را بست و توی جیب اورکت گذاشت. دفترچه ای که با خط خوش روی آن نوشته بود نشانی بهشت.
همیشه چند بار نشانی ها را
* اولین دعای کمیل دانشگاه های ایران را وحید در دانشکده داروسازی دانشگاه فردوسی مشهد راه انداخت.
* با کوچکترین کج روی فکری و اعتقادی بسیار سخت گیرانه برخورد می کرد. اعتقاد داشت عدم شناخت اصول در بزنگاه های سخت مبارزه، هر انسان پرادعایی را دچار لغزش می کند. رُک و راست روبروی طرف می ایستاد و حرف اش را می زد.
دست از دامان امام زمان و نوکرانش نکشید که اینان عمال اسلامند و اسلام اصیل راباید از امثال غفاری ها، سعیدی ها، مطهری ها، بهشتی ها، صدوقی ها، مدنی ها، دستغیبی ها و امثالهم گرفت.
بدانید اسلام منهای روحانیت اسلام نیست و این سد دشمن شکن را نگذارید بشکند.
تلویزیون رنگی
شهید بابائی در منزل یک تلویزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید داشت. دکتر روحانی ، جانشین فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا (ص) از این موضوع آگاه بود. ایشان به منظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابائی در زمانی که ایشان در خانه نبودند، یک دستگاه تلویزیون رنگی به منزلشان می فرستد.
این انقلاب و این جامعه آنقدر کار درش هست
که دیگر استراحت
بی
استراحت
شهید مظلوم آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی (ره)