این نوشتار -برخلاف ظاهرش- انتخاباتی نیست! درست است که هزاران نفری که برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی، ثبت نام کردند در انتظار تایید صلاحیت خود، برای آغاز فعالیتهای تبلیغاتی هستند اما به نظر نگارنده، افرادی که تأیید صلاحیت نشدند، نه تنها نباید به بداخلاقی، روی آورند بلکه باید خیلی هم خوشحال باشند که زیر بار چنین مسئولیت سنگینی نرفتند؛ چون در نظام اسلامی، اصل بر انجام تکلیف است و به دست گرفتن پست و مقام، فقط طریقیت دارد یعنی فقط به جهت خدمت به اسلام و مسلمین، ارزش دارد و در غیر اینصورت، جز افزودن بار گناه و مسئولیت، چیزی به دنبال نخواهد داشت.
اما از این فضای انتخاباتی که بگذریم باید اعتراف کرد که بعضی اوقات، به هیچ وجه نباید به عدم تأیید صلاحیت، راضی شد؛ بلکه باید با تمام وجود، برای تأیید صلاحیت خود، تلاش کرد و حتی خود را به آب و آتش زد.
شهید خرازی به روایت رهبر انقلاب
شهید خرازی به رفقایش گفته بود: «من اهمیت نمیدهم دربارهی ما چه میگویند؛ من میخواهم دل ولایت را راضی کنم.»
آن روز که جوانان ما چه در قالب بسیج، چه در قالب سپاه یا دیگر نیروهای مسلح، وارد میدان شدند و فداکارانه جنگیدند، برای اکثرشان اهمیت مسأله معلوم بود؛ میفهمیدند از چه و مقابل چه کسی دفاع میکنند. آنهایی که کنار نشستند و تماشا کردند، اینجای قضیه را کم داشتند و اهمیت موضوع برایشان معلوم نبود. مسأله، فقط شکستن مرز و تصرف قسمتی از خاک نبود. اولا مسألهی عزت و شرف و شخصیت و هویت آبروی یک ملت مطرح بود؛ ملتی که حرف نویی به میان آورده است و همهی مستکبران جهان دست به دست هم دادهاند تا آن حرف نو را در دهان او خفه کنند و نگذارند بیرون بیاید. ثانیا مسألهی اسلام در میان بود.
*تصویر مربوط به شهید حاج امینی می باشد
نمیخواست زیر بار آن مسئولیت برود؛ میگفت: دل شیر میخواهد قبول این جور مسئولیتها... .
مسئولیت کمی نبود؛ میخواستند او را فرمانده تیپ کنند. نشسته بود گوشه اتاق و گریه میکرد.
چند روزی محمد این طوری بود. پدرش هم متوجه این شد که محمد تو حال خودش نیست. یک دفعه سرزده وارد اتاق شد و دید محمد گریه میکند.
گفت: آخر پسر! آدمی به سن و سال تو که گریه نمیکند، بگو مشکلت چیست؟ منتظر بود محمد مثلاً بگوید: در فلان عملیات شکست خوردهاند یا در کارش گره کوری افتاده است.
میخواهم از شخصیتی سخن بگویم از تبار هابیل٫از تبار ابراهیم٫ اینجا سخن از فردی است نه همسان دیگران بلکه همسان یارانش٫اینجا سخن از یک قهرمان است.((از علی٫از علی حیدری)) قهرمانی که رفت تا ما را٫خاموشان را٫و نشستگان را آگاه سازدکه زندگی جز آزمایش از طرف خداوند تبارک و تعالی نیست.
زینب(س) پیامش این بود که اهداف حسین(ع) را بیان کند نه گریه. تا فرصت هست باید تبلیغ رسالت حسین(ع) را بدست گرفت و فلسفه شهادت حسین را بیان کرد بعد از شهادت حسین(ع) مبارزه با یزید تمام نشد بلکه مسئولیت سنگین تر شد و حفاظت از خون شهدا را باید داشته باشید.
شهید محمد علی خالوشاهان
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
توی گردان شایعه شده بود که نماز نمیخونه آدم مرموزی بود؛ ساکت و تودار. اصلاً انگار نمیتوانست با کسی ارتباط برقرار کنه. چند باری سعی کردم بهش نزدیک شم، اما نشد. فقط فهمیدم که اسمش کیارش است و داوطلب به جبهه آمده. از آشپزخانه غذایش را میگرفت و میرفت گوشهای، مشغول خوردن میشد. اصلاً با جمع، کاری نداشت؛ فقط برای رزم شب و صبحگاه با بچهها یکجا میدیدمش. اغلب هم سعی میکرد دژبان بایسته تا اینکه برود کمین.
به سنگر عملیات آمد و گفت: «میخواهم بروم کمین.»
حاج اکبر یه نگاهی بهش انداخت و گفت: «... داوطلبهای کمین تکمیله...» -
سه تایى با هم یک حجره گرفتند; عبداللّه، رحمت اللّه و مصطفى. حجره شان معروف بود به حجره ى سیاسى ها. آن روزها مى گفتند «طلبه را چه به کارهاى سیاسى؟ سیاست پدر و مادر ندارد. آدم را بى دین مى کند. هر کس برود دنبالش، از عبادت کم مى آورد.»
در هجوم فرهنگیای که غرب و شرق برای ما ترسیم کرده، ما میخواهیم با ابزار فرهنگی دشمن کار بکنیم و ابزار فرهنگی دشمن را استفاده کردن به معنی این است که دشمن دارد ما را دور میزند. ابزار فرهنگی مثل ابزار نظامی نیست که مثلا بگوییم ما یک تانک از آنها گرفتیم و دقیقا یک ساعت قبل این در دست دشمن بوده و الان که دست ماست از آن علیه دشمن استفاده میکنیم. ابزار فرهنگی پیام خاص خود را هم دنبال خودش میآورد.
شهید شاه آبادی اهمیت بسیار زیادی برای مسجد و نماز جماعت قایل بودند ، به طوری که حتی در جلسات مهم مملکتی که با حضور شخصیت های برجسته انقلاب تشکیل می شد، قبل از اذان ، جلسه را ترک می کرد و راهی مسجد می شد تا نماز جماعت را اقامه کند.
می گفت: من این قدر به مسجد و نماز جماعت اهمیت می دهم که حاضرم از آن طرف شهر بلند شوم و بیایم و نماز را بخوانم و دو باره به جلسه برگردم.
دکتر باهنر در محیط های علمی ، به دنبال فعال نمودن و پویایی علم و جهت گیری به سوی خدمات به جامعه و رفع مشکلات است نیل به این هدف را از طریق مسئولیت پذیری می داند.
«مسئله دیگر، مسئله مسئولیت پذیری است به عنوان یک معیار ارزشی، این نبود، به خدا نبوده، ده سال قبل اغلب شما در جامعه بودید، در بین جوانان بودید در ادارات بودید و در نهادهای مختلف بودید و می دیدید مسئولیت پذیری نبوده
یاسر عرفات میگفت: "هنگامیکه دانشجو بودم و در مصر درس می خواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم . او به من گفت:« تو پسر علی هستی ، اما ملتت در اسارت به سر می برد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آن وقت اینجا نشسته ای درس می خوانی که چه ؟» عرفات افزود: این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من پدید آورد و از آن پس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم ."
به دنبال اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی اسرائیل در سال 1327، امواج خشم و نفرت جوامع اسلامی را نسبت به اسرائیل فراگرفت. سازمانها و نهادهای مردمی در سراسر کشورهای اسلامی و عربی تظاهرات گسترده ای را به راه انداختند و دولتهایشان را برای اعزام آنان جهت نبرد با اسرائیل تحت فشار قرار دادند. در ایران حکومت پهلوی نسبت به این امر حساسیتی از خود نشان نداد. اما جمعیت فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی که همکاری های تنگاتنگی را در آن زمان داشتند، واکنش نشان دادند. به دعوت آنان اجتماع عظیمی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 در مسجد سلطانی تهران (فقط پس از شش روز از تشکیل دولت اسرائیل) به منظور حمایت از مسلمانان فلسطین در قبال هجوم صهیونیستها برگزارشد.