کتاب داستان سیستان، یادداشت های شخصی رضا امیرخانی است که به سفر رهبری به سیستان و بلوچستان در سال 1381 مربوط می شود. سعی می کنیم در چند قسمت نکات جالب این کتاب منتشر کنیم که هم استفاده کنید و هم ترغیب بشوید که کتاب را بخرید و بخوانید.
عبدالحسینی عاقبت آرام می گیرد و جایی می نشیند. مثلِ همیشه خون سرد. شروع می کند با ریشِ بلندش ور رفتن و هم زمان سرِ صحبت را با مولویِ اهل سنتی که کنار دستش نشسته است، باز می کند. مولویِ اهل سنت نسبتاً جوان است، حدود چهل سال سن دارد. دقیق که می شوم می بینم که عبدالحسینی با مولوی گرم گرفته است. صحبت بر سرِ تنها تشابهشان است.
-شما هم ریشت پر بدک نیست ها! خوب بلند است، اول کسی هستی که می بینم ریشت از من بلندتر است. من از آخوندهای خودمان جلوترم، اما شما ما را جا گذاشتی...
مولوی جوان، تسبیح را کنار می گذارد و لب خند می زند، اما عبدالحسینی به این راحتی ها از رو نمی رود.
- شانه هم می زنی شما؟
کتاب داستان سیستان، یادداشت های شخصی رضا امیرخانی است که به سفر رهبری به سیستان و بلوچستان در سال 1381 مربوط می شود. سعی می کنیم در چند قسمت نکات جالب این کتاب منتشر کنیم که هم استفاده کنید و هم ترغیب بشوید که کتاب را بخرید و بخوانید.
نویسنده از تعداد نامه ها و سیستم بررسی آنها متعجب می شود: «روز اول سفر در استادیوم، 10500 نامه جمع شده است! ... نامه ها را جمع می کنند، یک گروه بیست - سی نفره نامه ها را می خوانند و در رده های موضوعی مختلف دسته بندی می کنند. و بعد موضوعات را می برند روی نمودار. ... این کار چنان با سرعت انجام می شود که همان شبِ اول، ره بر نمودار تنوع موضوعی نامه ها را می بیند.
کتاب داستان سیستان، یادداشت های شخصی رضا امیرخانی است که به سفر رهبری به سیستان و بلوچستان در سال 1381 مربوط می شود. سعی می کنیم در چند قسمت نکات جالب این کتاب منتشر کنیم که هم استفاده کنید و هم ترغیب بشوید که کتاب را بخرید و بخوانید.
اولین نکته ی جالب در این کتاب که قبل از مقدمه آمده است این جمله است: «بنابر توصیه نویسنده، موسسه انتشارات قدیانی هیچ گونه دخل و تصرفی در رسم الخط داستان سیستان نکرده و دقیقاً شیوه ی رسم الخط اثر را رعایت کرده است». ابتدا متوجه نمی شوید اما هرچه جلوتر می روید می بینید که کلمات بگونه ی خاصی نوشته شده است که حتی بعضی از دوستان در برخورد اول فکر می کنند که غلط چاپی است. مثلا رهبر را می نویسد رَه بر، فرمانده را فرمان ده، راهنمایی و رانندگی را راه نمایی و راننده گی، سخنرانی را سخن رانی و همسایه را هم سایه می نویسد و ... . که البته جالب هم به نظر می رسد چون توجه ما از یک اسم خارج شده به دلیل نامگذاری آن جلب می شود. مثلاً خود کلمه ی رهبر که با دیدن رَه بر توجه شما به این جلب می شود که کار رهبر، راه بری است.
نویسنده در این کتاب سعی می کند خود را نه حزب الهی و نه ضدانقلاب نشان دهد. مثلا به تیم حفاظت رهبری و برخی مسئولین تیکه می اندازد و ... اما هرچه به انتهای کتاب نزدیکتر می شویم گفته های خود را اصلاح کرده و با دید خوبی به پایان می رساند.
از یک جمله ی کلیدی هم به مراتب استفاده می کند و آن جمله این است: "مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد". این جمله تقریباً 30بار تکرار شده است و شیرینی خاصی به متن داده است. و منظور از آن جمله این است که کار مومن حساب و کتابی ندارد.
کیست این سیّد فرزانه که فخر زمن است - به زمانش به یقین ، مثل اویس قرن است
به اراک است مربّی و نجف را شاگرد - به ولادتگه خود همچو عقیق یمن است
سر به پا نور بُدی تا که شدی «نورالدّین» - اسم با رسم هماهنگ در این جان و تن است
نور دین بود و ز تاریکی دنیا آزاد - با عمل گفت که ختم همه دنیا کفن است
یک اطلاعیه کوچک کف دستی روی یک دیوار شلوغ که خبر از یک مسابقه می دهد با کلی جایزه های نقدی و غیر نقدی، توجه هر کسی را جلب می کند. سراپا چشم می شویم، اطلاعیه را با جان و دل خوانده به ذهن می سپاریم و حتی اگر لازم باشد تا آن سر شهر هم می رویم تا در مسابقه شرکت کنیم.
البته الآن با این سیستم های پیامکی شرکت در مسابقات بسیار سریع و آسان شده. بارها و بارها و بارها هزینه می کنیم و پیامک می زنیم که آیا برنده می شویم یا نه. حالا فکر کنید یک مسابقه خیل راحت برگزار می شود که نیازی به هزینه کردن و مطالعه و تا آن سر شهر رفتن هم ندارد. تازه تمامی شرکت کننده ها در هر صورتی جایزه دریافت می کنند:
آیا حاضریم جوایز این مسابق را از دست بدهیم؟
درباره مُصلح غیبى جهان، حضرت مهدى(عج) بیش از سه هزار روایت را شیعه و سنى از پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه وآله و پیشوایان الهى نقل کرده اند و این سؤال هم همیشه در ذهن افراد بود که ما در پاسخ به آن مى گوییم:
مرحوم آیت الله آقانورالدین به موقعیت شناسی اهمیت می دادند و قائل بودند که هر کار خوبی را باید در فرصت مناسب انجام داد و اگر در غیر وقتش انجام شود، نتیجه ی مطلوب نخواهد داشت. برای اثبات این مدعا به حکایت ذیل تمثل می جست:
در زمان شاه عباس شعرا اشعاری می گفتند و شاه عباس صله می داد. روزی
بر اساس درک عمیقِ واقعیتِ نابسامانِ اجتماعی، امام باقر(ع) موضع گیریِ خصمانه خود را در برابر قدرت های فکری و فرهنگی، یعنی شعرا و علمای خود فروخته - که آفرینندگان جو ناسالم فکر اجتماعند- بر ملا می سازد و
متن حدیث یاد شده چنین است: «سیّئة تسؤک خیر من حسنة تعجبک؛ گناهی که تو را اندوهگین کند نزد خداوند بهتر است از کار نیکی که باعث غرور و خودپسندی تو شود(1)»
درتوضیح، این حدیث چند گونه گفته شده است:
الف) وقتی انسان مرتکب رفتار زشتی شد و به دنبال آن غمگین و شرمنده شده، چه بسا همین شرمندگی باعث می شود که دست از آن کار کشیده و به سوی نیکی ها بازگردد؛ ولی وقتی از کار نیک خود دچار اعجاب و غرور شده، باعث می شود که بر خود ببالد و درنتیجه درجا بزند و از قدم های بعدی دست بکشد.
خدایا مرا لحظه ای به خود وامگذار چرا که حجاب ها قلبم را گرفته و نمی گذارند تا تو را ببینم اما با تمام اوصاف از تو می خواهم که مرگ پرافتخاری که همانا شهادت نظیر مردان پاک است نصیبم گردان زیرا که میدانی امثال ما از مردن هراسی ندارند و پنداری چون شمع ذوب می شویم اما از این می ترسیم بعد از ما ایمان را سَر ببُرند و اگر هم نسوزیم که روشنایی می رود و جای خود را به شب می سپارد چه باید کرد هم بایستی امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم که فردا شهید نشود، خدایا، بارالها نکند وارثان خون شهیدان در راهشان گام نزنند خطابم بیشتر با دولت مردان ماست که نکند شیطان های کوچک با خون این فرزندان عزیز خان شوند و نکند زمینِ خونرنگ به تسخیر هواداران نیرنگ درآید و شهادت این عزیزان پایگاه دنائت آنها شود و درخت فداکاریشان را صاحبان ریاکاری بهره جویند و بالاخره ثمره جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد و خونین کفنان در غربت بمیرند تا خوش باوران غرب کام گیرند، نه، نه خدایا، پروردگارا هرگز، هرگز.
گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشده ایم، تربیت نشدیم. عالم شدند، تربیت نشدند. دانشمند شده اند، تربیت نشده اند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشده اند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد می شود آن خطر از خطر مغول بالاتر است.
غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیا، این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنه ای که وارد بشود اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطر این ها بر بشر خطرهای بزرگ است.
صحیفه نور ج14- ص 254
کتاب «من زندهام» خاطرات دوران چهار سالهی اسارت خانم معصومه آباد در زندانهای رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخشهای مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا میکند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت خانم آباد به دورهی دفاع مقدس، اسارت و آزادی او و سه بانوی آزادهی دیگر، به پایان میرسد.
سی و چند روز بیشتر از حملهی رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دست نامحرمان اسیر شدند! «بناتالخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند.
بعثیها اول که ماشینشان را محاصره میکنند، از خوشحالی پایکوبی میکنند و پشت بیسیم به فرماندهانشان اعلام میکنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی میگویند از نظر ما شما ژنرالهای ایرانی هستید!
کسی که به اجرای احکام اسلام و تحقق نظام قرآنی، عشق می ورزد، باید دو جهت را مهم تلقی کند.
1- جهت ایجابی؛ که ترویج و نشر نظام اسلام است.
2- جهت سلبی (که منشأ کل رفع و دفع بدی های نظام های غیر اسلامی ست)
در مورد شکل اول، مسئله ی امر به معروف پیش می آید و در مورد شکل دوم، نهی از منکر به صورت قولی و عملی ضرورت پیدا می کند.
بدیهی ست که این نهی از منکر، بدون قاطعیت و پشتکار و خلوص نیت، تحقق مطلوبی نخواهد داشت. مرحوم آقا نورالدین در روند جلوگیری از مظاهر تباهی و قوانین غیرمشروع، قاطعیت و جلالت توصیف ناشدنی داشت و تنها هدفش اسقاط تکلیف و جلب رضایت حق تعالی بود.
وقتی اوایل سلطنت رضاخان برای انگور مالیات می بندند، زمزمه هایی از تنفر و انزجار عمومی بر زبان ها جاری و ساری بود. از جمله روزی آقا پس از ادای فریضه ی ظهر و عصر از مسجد خارج می شده اند و معتمدین و ریش سفیدان و بزرگان، حضرت را مشایعت می نموده اند، در آن بین، صحبت از مالیات انگور پیش می آید و فردی به نام ملا علی به رفقا می گوید: می ترسم وقتی زن و بچه ها از باغ بیرون می آیند، مأمورین دولتی آنها را تفتیش کنند و در این بین، مفاسد و خطراتی متوجه آنها باشد. آقا این سخن به گوشش رسید، گفت، چه می گویی ملا علی؟ ملا علی قضیه را بیان کرد. آقا متغیر و ناراحت، دواتی طلب می کند و نامه ای به مرکز می نویسد. در جواب نامه، فردای آن روز تلگرافی اعلام می شود که، مالیات ملغا شد!
انتخاب شده از کتاب اویس زمان و نور عالمان
احترام و خوشرویی هنگام بخشش
احترام به کسی که از بخشش آدمی برخوردار میگردد، نشانهی بزرگ منشی و عُلوّ همت و مروت دینی ست. از سوی دیگر، معذرت خواهی از طرف مقابل به هنگام اعطای وجوه، بیانگر کم شمردن بخشش از سوی بخشنده است و این نکات ارزنده در همه یافت نمیشود. چه بسیار کمکها که به واسطه منت و تحقیر و ...، از ارزش حقیقیاش تهی میگردد.
دقت در پذیرش وجوهات
این قسمت بحث ما، خویِ آزاد منشی و رادمردی حضرت را به اثبات میرساند و هم، تفاوت واکنشی وی را در مقابل ارباب زر و افراد متوسط و پایین اجتماع.
از آنجا که او مردی با خدا بود و هیچ یک از جلوه های فریبندهی دنیای ناپایدار نمیتوانست در عظمت روحش تأثیر بگذارد، هیچ گاه به خاطر ثروت و امکانات، روی خوش به زورمندان نشان نمیداد و بالعکس، با روستاییان و افراد سطح پایین اجتماع در نهایت کرامت و بزرگواری بود.
به عنوان نمونه: هیچ موقع پولی را که به منظور اهداف و نقشه های شخصی و به دور از اخلاص خدمت ایشان میآورند، قبول نمیکردند و اگر شبهه ناک بود و جای شک و سؤال داشت، تأمل میفرمودند تا حقیقت نیت آورندهی پول مشخص شود.