این کهکشان... / محمدکاظم کاظمی
این کهکشان کشاله ای از رد پای ماست
وقتی که می رویم و جهان در قفای ماست
ما ادعای رفتن این گونه کرده ایم
صحرای پشت سر سند ادعای ماست
بیم از هراسناکی جنگل مبادمان
جنگل غذای آتش و آتش غذای ماست
این کهکشان کشاله ای از رد پای ماست
وقتی که می رویم و جهان در قفای ماست
ما ادعای رفتن این گونه کرده ایم
صحرای پشت سر سند ادعای ماست
بیم از هراسناکی جنگل مبادمان
جنگل غذای آتش و آتش غذای ماست
در خیالات خودم در زیربارانی که نیست
می رسم باتو به خانه٬ از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت٬ توی فنجانی که نیست
بازمی خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز می خندم که خیلی٬ گرچه می دانی که نیست
پیش از این جنگ و جنوبی بود و نیست
عشق را دریای خونی بود و نیست
پیش از این می شد خدایی گشت و رفت
مبتلا شد، کربلایی گشت و رفت
پیش از این می شد ، بسیجی وار بود
می شد از عشق خدا سرشار بود
یارب اگر نگذری از جرم و گناهم چه کنم؟
ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم؟
گر بـرانی و نخواهـی و کنی نومیدم
به که روی آرم و حاجت ز که خواهم چه کنم؟
گر ببخشی گنهـم، شرم مرا آب کند
ور نبخشی تو بدین روی سیاهم چه کنم؟
روز بسیج امسال طوفانی به پا شد / آمال اسرائیل و آمریکا فنا شد
در مجمع عالی یاران بسیجی / تکبیرها جوشید و غوغایی به پا شد
گویا که زینب بود آنجا، خطبه میخواند / یا باز بر منبر، علی مرتضی شد
گفتا به شیطان نیست هرگز اعتمادی / وز اعتماد او چه درد ما دوا شد؟
دعوای آمریکا و ایران هستهای نیست / از بهر استقلال و دین، این عقدهها شد
تازهترین شعر ضداستکباری «علی محمد مودب»
مرا مفاهمه با دیوها نیازی نیست؛ که چسب بر سر این زخم، امتیازی نیست/
من این جماعت پر حیله را حریف ترم؛ که در مذاکره از دوستان ظریف ترم
«علی محمد مودب» -شاعر برجستهی جبههی فرهنگی انقلاب و مدیر موسسهی شهرستان ادب- در وبلاگ خود پیرامون این شعر چنین نوشته است:
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
پس از انتشار احکام عزاداری توسط پایگاه Khamenei.ir یکی از شاعران شعری در انتقاد از قمه زنی سروده است که متن آن از نظرتان می گذرد:
گر که زینب(س) مرجع تقلید توست
کرده هایش مورد تأیید توست
در کنار رهبرش چون شیر بود
با بصیرت صاحب تفسیر بود
در کنار یارخود دشمن شکست
کی دل مولای خود را می شکست
چوبه محمل تمنایش نبود
حرف آن بود، که دگر جانش نبود
تا حسین (ع) بود اقتدا بر او نمود
بعد او تقلید ز سجادش نمود
راه را باز نمایید محرم آمد
دم بگیرید که هنگامه ماتم آمد
دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید
مادری دست به پهلو، کمری خم آمد
بیا تا قدر هم دیگر بدانیم / که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مومن آینه مومن یقین شد / چرا با آینه ما روگرانیم؟
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های باصفایی می شود
این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود
پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند
واقعاً اینجاعجب دارالشفایی می شود
نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود
گنبد صادق، ضریح باقر و صحنِ حسن
پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!
قطعه شعری با مضمون دعا برای جوانان این مرز و بوم (برگرفته از کتاب راه و رسم جوانی)
خدا کند که جوانان ز حق جدا نشوند
به صحبت بد و بدخواه مبتلا نشوند
مقدسات جهان را، به زیر پا ننهند
شرور و مفسد و بیدین و بی حیا نشوند