پیش از این می شد، بسیجی وار بود
پیش از این جنگ و جنوبی بود و نیست
عشق را دریای خونی بود و نیست
پیش از این می شد خدایی گشت و رفت
مبتلا شد، کربلایی گشت و رفت
پیش از این می شد ، بسیجی وار بود
می شد از عشق خدا سرشار بود
هر چه بود آن روزها فانی شدند
ناله های ما نیستانی شدند
خورده ام حسرت پی آن روز ها
روزهای تشنگی ها، سوزها
هرچه بود آن روز ها هم سرسر شده است
هرچه آتش بود خاکستر شده است
شرح آن ایام را ازمن مخواه
قصه فریاد از الکن مخواه
گر چه بسیار از شهیدان گفته ام
عذر می خواهم، پریشان گفته ام
گاه گاهی پرده پوشی کرده ام
تیغ را با دست خود پرورده اند
شعر ما، شمشیر غیرت می شود
این چنین اهل سیاست می شود
ای سیاست با ریا آمیخته
بی مهابا خون تقوا ریخته
نی سیاست، درس شیطان است این
مرده ریگ آل سفیان است این
چون سیاست از دیانت شد جدا
پس دروغ است و فریب است و ریا
هر که راه خویش را کج می کند
هر که با خلق خدا لج می کند
ظاهرا حرف از سیاست می زند
در نهال طبل سیاست می زند
هان مشو چون عمر و عاص و اشعری
در سیاست باش تیغ اشتری
هان فریب آل سفیان را مخور
گر علی فرمود یکسر سر ببر
منبع : خون سرخ