غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد / از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند / عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت / چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
وجبوجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمهجان درآوردیم
تمامِ پنجره را غرقِ حُسنِ یوسف کن
دل اهالیِ این کوچه را تصرّف کن
قدم بزن وسطِ شهر، با صدای بلند-
به عابرانِ پیاده غزل تعارف کن
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
شعرخوانی حدیث حیا توسط سیده زهرا شایگان، 8 ساله، در برنامه مشاعره شبکه آموزش، پخش گردیده است.
http://hn2.asset.aparat.com/aparat***video/5ee43479630c60d23af190a850a1e2b41825029.mp4
زهرا مامان بیا صمیمی باشیم *** مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم *** در رو به روی غصه ها ببندیم
درسته دختر خوبه دلبر باشه *** تو خوشگلی از همه کس سر باشه
یک پرستو کرد جانش را نثار آبها
آمد امروز آن پرستو از تبار آبها
یک پرستو همچنان صدها پرستوی دگر
ساخت از اروند گویی لاله زار آبها
آب اروند است گویی لاله گون از خونشان
خون آنها برد بالاتر عیار آبها
حسینی است، ابالفضلی است غیرت ما
به خواب نیز نبیند یزید ذلت ما
مقدّر است که در این جهاد پیروزیم
قسم به خون رضایی نژاد پیروزیم
قسم به تک تک آلاله های این گلشن
علی محمدی و شهریاری و روشن
به تشنه کامی عباس هایمان سوگند
به دست بسته ی غواص هایمان سوگند
در این مجاهده کوتاه آمدن هرگز
و با یزید زمان راه آمدن هرگز
بگو به هرکه در این معرکه کم آورده است
بگو که بیرق خود را نمی نهیم از دست
اگر خدای نکرده هوای آن دارید
که باز بهر ولی جام زهر پیش آرید
فقط نه جام شما را به قهر می شکنیم
که دست ساقی هر جام زهر می شکنیم
کیست این سیّد فرزانه که فخر زمن است - به زمانش به یقین ، مثل اویس قرن است
به اراک است مربّی و نجف را شاگرد - به ولادتگه خود همچو عقیق یمن است
سر به پا نور بُدی تا که شدی «نورالدّین» - اسم با رسم هماهنگ در این جان و تن است
نور دین بود و ز تاریکی دنیا آزاد - با عمل گفت که ختم همه دنیا کفن است
"به غیر سجده، نصیبم ز خاک چیزی نیست" عنوان مثنوی خواندنی وتازه ای از علی محمد مودب است که بی ارتباط با موضوعات سیاسی و اجتماعی روز نیست. این مثنوی را در زیر می خوانید:
نحوه حرکت هر یک از گروهان های غواصی در اروندرود در والفجر هشت به صورت سه ستون با فاصله های ده متری از یکدیگر بود که برای جلوگیری از پراکندگی با رشته طنابی به هم متصل بودند. و این طناب حکایتها دارد زخمی ها که می دیدند که نمی توانند ادامه بدهند و وجودشان باعث توقف حرکت است، صحنه ای عجیب را به نمایش می گذارند! آرام طناب را رها می کردند و خودشان را به امواج اروند می سپردند و می رفتند.
به غیر سجده، نصیبم ز خاک چیزی نیست
مثنوی تازه ای از علی محمد مودب
سکوت وارم و دانی که حرفها دارم
بسا حکایت ناگفته با شما دارم
گفته بودی ما چرا دلواپسیم؟
از کدامین ماجرا دلواپسیم؟
گاهی از آن نامه های بی سلام
گاهی از خواب شما دلواپسیم
گاهی از تکرار تلخ جام زهر
گه ز دود فتنه ها دلواپسیم
منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را زپی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
شیــعیان عید آمده، آغاز شد سالی دِگر
میدهم از هفت سینِ سفره ی زهرا خبر
سین اوّل، سینِ سُفره، سُفره ای ازجنس غم
در کنارش مادری بنشسته چون با قدِّ خَم
سین دوم، در میانِ کوچه ها، سیلی شده
رنگِ رُخـــــــسارِگُلِ مولا علی نیلی شده
الا مسافر صحرا خدا کند که بیایی
امید غائب زهرا، خدا کند که بیایی
کنون که دل شده پر خون برای خاطر مجنون
تو ای حقیقت لیلا، خدا کند که بیایی
برای اینکه ببینم پس از غیاب هزاره
مزار مخفی زهرا، خدا کند که بیایی
شعر زیبایی از احمد بابایی در وصف حضرت زهرا (س) منتشر می شود.
هفتاد و دو آئینه در دستان زهراست
آری… شهادت، سفره ی احسانِ زهراست
بدمستی آئینه ها، خوشنامی ماست
یک جلوه اش «بیداریِ اسلامی» ماست
بر غیرِ زهرا از ازل گفتیم تا «نه»
ترس از «خدا» داریم و ترس از «کدخدا» ، نه!