حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست
ما فکر میکنیم که او گم شده ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست
ما فکر میکنیم که او گم شده ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
گویند زیر پرچم حسین سیاست صلاح نیست
هیات فقط سینه زنی ست! سیاست چه صیغه ای ست؟!
گویند ای روضه خوان رجزی بخوان حیدری
ما را چکار به شهدا و انقلاب و رهبری
گویند ما سگ زینبیم، مست ابوتراب!
ما را چکار به مبانی انقلاب
گویند ما گریه می کنیم برا غربت بقیع!
ما قمه زنیم ما را چکار به ولایت فقیه!
غفلت موج می زند این رسم، رسم نوکری ست؟
این حرف که حرف همان ابوموسی اشعری ست
حساسیت به اوج خودش رسیده است
دشمن برای ما نقشه کشیده است!
بیانات مهم رهبرانقلاب در دیدار اعضاى ستاد مرکزى هیئت رزمندگان اسلام:
هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم! هرکس علاقهمند به امام حسین است، یعنى علاقهمند به اسلام سیاسى است،
گیرم که رد کنی دل ما را، خدا که هست
باشد محل نده، قسمِ مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نمازِ حضرت خیر النسا که هست
یک گوشه می نشینم و حرفی نمی زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست
از درد گریه تکیه نده سر به نیزه ات
زینب نمرده شانهِ دارالشفا که هست
شعر پرطرفدار برقعی
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
ناگهان شاه نابکار حجاز
راه را بست بر جماعت باز
شمر گر آب بست این ره بست
حرمت کعبه و منا بشکست
این همان مردمان دلگیرند
به کدامین گناه می میرند؟
تیغ و سپر به دست بگیرد چه می شود؟
جانانه حربه دست بگیرد چه می شود؟
تازه عصا به دست گرفته چنین شده
شمشیر اگر به دست بگیرد چه می شود؟
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد / از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند / عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت / چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
وجبوجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمهجان درآوردیم
تمامِ پنجره را غرقِ حُسنِ یوسف کن
دل اهالیِ این کوچه را تصرّف کن
قدم بزن وسطِ شهر، با صدای بلند-
به عابرانِ پیاده غزل تعارف کن
روزی به خدا بقیع را می سازیم
مثل حرم امام رضا می سازیم
بر روی چهار قبر خاکی آنروز
گلدسته و گنبد طلا می سازیم
خوشنشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
به پیش آمده دستی به دوستی سوی ما
به دست دیگر خنجر به گردهمان زدهاند
ز پنجه چدنیشان چکد دمادم خون
اگرچه دستکشی مخملین بر آن زدهاند
نه بازرس، همه جاسوسهای موسادند
که بر جبین خود از بردگی نشان زدهاند
بگو به کارشناسان خدعه و نیرنگ
که حدس بیهُده بر طوس و طابران زدهاند
هر آن دهان که بلافد، یلان ایرانی
به اینچنین دهنی مشتی آنچنان زدهاند
شعرخوانی حدیث حیا توسط سیده زهرا شایگان، 8 ساله، در برنامه مشاعره شبکه آموزش، پخش گردیده است.
http://hn2.asset.aparat.com/aparat***video/5ee43479630c60d23af190a850a1e2b41825029.mp4
زهرا مامان بیا صمیمی باشیم *** مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم *** در رو به روی غصه ها ببندیم
درسته دختر خوبه دلبر باشه *** تو خوشگلی از همه کس سر باشه
یک پرستو کرد جانش را نثار آبها
آمد امروز آن پرستو از تبار آبها
یک پرستو همچنان صدها پرستوی دگر
ساخت از اروند گویی لاله زار آبها
آب اروند است گویی لاله گون از خونشان
خون آنها برد بالاتر عیار آبها