مــن انــقلابــی ام ...
من امام ندیده ام!
سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند...
من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!
قیام بر ضد حکومت اسلام، خلاف ضروری اسلام است. خلاف اسلام است بالضروره. حکومت الآن حکومت اسلامی است. قیام کردن برخلاف حکومت اسلامی، جزایش جزای بزرگی است.
دعوت از نواب برای شرکت در مؤتمر اسلامی
اشغال سرزمین فلسطین باعث شد تا برخی از کشورهای مسلمان به دنبال راه چارهای برای آزادی این سرزمین باشند، به همین دلیل در سال 1332 هجری شمسی از تمام ممالک اسلامی افرادی دعوت به شرکت در این کنفرانس شدند تا شاید با مشاهدة ظلم صهیونیست، به دفاع از مردم بیت المقدس بپردازند. از طرف سران کشورهای اسلامی برای نواب دعوت نامهای فرستاده شد. علمای قم شرکت در کنفرانس مؤتمر اسلامی را تکلیف و وظیفهای شرعی برای نواب دانستند، و او را به این سفر تشویق نمودند. هزینه سفر نواب از طریق علما به او داده شد و نواب با سلاح اعتقاد و اندیشه در 11/6/1332 رهسپار عراق گشت و از آنجا به بیروت و سپس به فلسطین رفت.
این روزها، همچنین یادآور یکى از روزهاى تلخ این ملت در سالهاى دهه سى است که آن، شهادت فداییان اسلام است و من در چند کلمه، فقط یاد این عزیزان را گرامى بدارم. آن وقتى را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاکباز به مشهد رسید، فراموش نمىکنم. در بین طلاّب جوان حوزه مشهد، در آن مدرسهاى که ما بودیم، هیجان عجیبى پیدا شد. علّت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوى، این جوان مؤمن روحانى، در همین مدرسه - که اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه نوّاب است - آمده و سخنرانى کرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایى از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیه طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یکى از مدرّسان بزرگ هم در درس اشارهاى کرده بود و یادى از اینها نموده بود.
جامعه آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. اینها را به عنوان چند نفرى که فقط بلدند گلولهاى از دهانه اسلحهاى خارج کنند و به سینه کسى بنشانند، معرفى مىکردند. حتّى بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس که خودشان مظهر اوباشگرى و چاقوکشى و الواطى بودند و جزو افرادى بهشمار مىرفتند که ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاکبازِ مخلصِ و بىطمع و بىاعتناى به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش مىگفتند!
آقای مهدی جهاندار شاعر نامدار و خوش آوازه ی اصفهان با تضمین غزل من، مخمّسی زیبا سروده اند. برای شهید روشن
با هم می خوانیم:
تا چراغی در میان این شبستان روشن است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است
شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است
" امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است"
بعد از سده ها آمد ازنسل علی مردی
مردی که صدایش شد لبریزِ هماوردی
حلقوم جهانی شد آبستن صد فریاد
آغاز شد این قصه از پانزده خرداد
بی ترس کفن ها را در واقعه پوشیدیم
از غیرت رگهامان چون رود خروشیدیم
گفتیم ازین موضع کوتاه نمی آییم
با قوم ولی نشناس ما راه نمی آییم
بسی ناسزا ها بسیجی شنید
صبوری نمود و بصیرت گزید
به لطف خدا چون که دی ماه شد
دل خلق از آن فتنه آگاه شد
به روز نهم محشری شد بپا
تو گوئی زمین لرزد از این سپاه
رضا صیادی، سردبیر نشریه «همشهری آیه» در سرمقاله این مجله نوشت:
«لایک! شما یک خانم چادری جذاب هستید» پسر بچه نوجوان این جمله را زیر عکس فلان خانم چادری در فلان شبکه اجتماعی نوشته و پاسخ گرفته بود: «ممنونم نظر لطف شماست» احتمالا آن خانم چادری فکر کرده برای ترویج فرهنگ حجاب یک گام بزرگ برداشته. اینکه با حجاب توانسته در معرض نگاه و توجه و تحسین و گاهی اوقات ابراز علاقه قرار بگیرد. گمان کرده که ظرفیتهای کشف نشده چادر را پس از دهها سال کشف کرده. گمان کرده که با شگردی منحصر به فرد هم خدا را به دست آورده هم خرما را. برای همین است که هر روز مدلی جدیدی از ترکیب چادر و روسری و آستین و ساعت و آرایش را رو میکند و خودش را پرچمدار تبلیغ حجاب میداند، اما حواسش نیست که اساسا چادر قرار است مقابل این خودنماییها را بگیرد و جذابیتهای زنانهاش را بپوشاند. حواسش نیست که در این ترکیب ناهمگون، تعارضی ذاتی دارد.
دریافت
عنوان: شهید نواب صفوی
حجم: 1.27 مگابایت
توضیحات: تهیه شده در وبلاگ اندیشه های تمدن ساز - tamadonsazan.blog.ir
شخصیت مورد علاقه اش در میان فرماندهان جنگ، جاوید الاثر احمد متوسلیان بود. دو تا نقطه ی تلاقی با ایشان داشت. یکی خط شکنی و خدشه ناپذیری در رسیدن به هدف. دیگری دشمنی با رژیم صهیونیستی. برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین دو سه بار کمپین راه انداخت. برون مرزی هم فکر می کرد. ایمیل گروهی از فعالان سیاسی مسلمان را در آمریکا و اروپا داشت. دست کم در دو سه مقطع جریان سازی حسابی ای کرد. هنوز کسی از این دست سناریوهای آقا مصطفا خبری ندارد.
مادر مصطفا گریه نمی کرد. همه فکر می کردند از شوک باشد. دکتر ها به همسرش می گفتند: «کاری کند که به خاطر پسر گریه کند.» چند بار به بهانه روضه ی سید الشهدا و گریزهایی که مداح به مصیبت مادر می زد، همه گفتند کار تمام شد، بغضش ترکید. اما مادر مصطفا یک هفته بود که گریه نمی کرد، باز هم نکرد. معمایی شده بود برای خودش.
مادر مصطفا در تشییع هم که برای مردم صحبت کرد همه گریه کردند. زار زدند. از ته دل سوختند، اما خودش گریه نکرد. برخلاف مادرهای دیگر شهید. و همین بود تا وقتی که رهبری خواستند خدا حافظی کنند. مادر مصطفا به نجوا و با بغضی که صدا را خشدار می کند گفت: آقا من تا امروز برای اینکه دشمن از اشک من شاد نشود، گریه نکردم. حالا هم ... که رهبری فرمودند: چرا؟! نخیر؛ گریه کنید! دشمن غلط می کند. و مادر خیالش که راحت شد، اذن را که گرفت ،بند سد اشک شکست.
****
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود. بی تاب می شود؟ گله ای، حرفی ... اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود. پرسیدند حالا شما چه می کنید؟
به علیرضا نوه اش اشاره کرد و گفت : «مصطفای دیگری تربیت می کنم.»
ایشان بر ضرورت پاسداشت این حماسه بزرگ تأکید کردند و دو توصیه نیز به دست اندرکاران ستاد بزرگداشت نهم دی داشتند: اولاً در بزرگداشت نهم دی جنبههای شعاری غلبه پیدا نکند و ثانیاً به عمق شعارها که حرف اصلی ملت ایران بود، توجه شود.
شما آقایانی که مسئول مدیریت این جریان هستید، سعی کنید جنبههای شعاری را بر این حادثه غلبه ندهید. باز هم من تکرار می کنم: کار شورای هماهنگی تبلیغات، مدیریت است؛ والّا کار را مردم می کنند، و دلها دست خداست. مردم را خدای متعال توی صحنه می آورد؛ یعنی همان ایمان الهی و توفیق الهی و تأیید الهی است که مردم را در صحنه می آورد. منتها خب، مدیریت لازم است؛ شماها مدیریت می کنید، مدیریتتان هم شایسته است. بنابراین سعی کنید حالت شعاری غلبه پیدا نکند. البته شعار لازم است. شعار یک چیز حتمی است، لازم است؛ شور، هیجان، حماسه لازم است؛ منتها بایستی عمق شعارها تبیین شود؛
بیچارههایی که در فتنه گرفتار شدند
در همهی میدانها با یک سلاح نمیشود رفت. کدام سلاح را به کار بیندازیم؟ دشمن کجا است؟ بارها من عرض کردهام اینهایی که بصیرت ندارند - مثل این بیچارههایی که در فتنه گرفتار شدند - مثل کسانیاند که در تاریکی شب، در مه غلیظ، در غبار میخواهند مخالفی را، دشمنی را بزنند؛ خب نمیداند دشمن کجا است؛ یکی از اوّلین شرایط جنگهای نظامی، اطّلاعات است؛ بروید اطّلاع کسب کنید و ببینید دشمن کجا است.
پنج سال از یک روز گذشت. روزی که مانند سایر روزها 24 ساعت داشت، اما چند ساعت از آن کافی بود تا به اندازه چند سال یک جامعه را به پیش ببرد. نهم دی به گمان بسیاری از ما، روزی بود که مردم در پاسخ به چند ماه آشوبگری، آتش افروزی و شعارهای هنجار شکنانه به خیابان آمدند، اما اگر کمی عمیقتر به ماجرا بنگریم مساله فراتر از این است. برای دیدن عمق ماجرا باید گرد هیجانات و غبار هیاهوها را کنار زد و با دیدن جایگاه این مقطع در فرآیند تاریخ انقلاب و حتی تاریخ بشر، به اصل حوادث پی برد.
آری، سی و یک سال پس از به ثمر نشستن نخستین مرحله از انقلابی که ادعای رسیدن به تمدن اسلامی و رساندن بشر از حکومت طاغوتها به حکومت واحد جهانی امام معصوم(ع) را داشت؛ اتفاقاتی افتاد که از بزرگی آن دلها لرزید. بسیاری مضطرب شدند که نکند جمله خبرنگار CNN آن گاه که در خیابان انقلاب قدم میزد و میگفت"this is the end of the revolution" درست باشد؟ آیا واقعا "این پایان انقلاب اسلامی است"؟