برخورد با دشمن ناآگاه
هنگامى که اهل بیت امام حسین(ع) را به عنوان اسیر وارد شهر شام کردند و در بین ایشان حضرت سجّاد (ع) نیز با حالتى ناجور و دلخراش حضور داشت، مردم شام با تبلیغات سوئى که توسّط مامورین یزید لعنة اللّه علیه شده بود، با شادمانى و سرور براى استقبال از اسیران آمده بودند.
در بین مردم پیرمردى بود، جلو آمد و گفت: شکر خداى را که مردان شما را کشت و آتش فتنه خاموش شد؛ و سپس به آن عزیزان دل شکسته، بسیار دشنام و ناسزا گفت .
امام (ع) در همان وضعیّتى که بود، فرمود: اى پیرمرد! آنچه تو گفتى ، من گوش کردم و چیزى نگفتم تا آن که سخن تو تمام شد؛ و آنچه خواستى گفتى، اکنون ساکت باش تا من نیز سخنى گویم .
پیرمرد گفت: آنچه مى خواهى بیان کن.