ما ادای دعا کردن را در می آوریم
ما ادای دعا کردن را در می آوریم
عرفه؛ روز عرفان و عاشقی
در میان همه روزهاى مبارک و مقدس، روز عرفه یک ویژگىهایى دارد که در سایر ایام، حتى در اعیاد شریفه و سایر ایام متبرکه به این پایه دیده نمى شود. بر اساس آنچه از روایات استفاده مى شود اهمیت توجه و نیایش با خداى متعال در این روز به قدرى است که فرمودهاند: اگر روزه گرفتن باعث سستى در عبادت و دعا بشود، روزه نگیرید؛ با اینکه روزه یکى از بزرگترین عبادات است که: «الصّوم لى»؛ ولى این روز آنقدر دعا و توجه به خداى متعال مطلوب است که گفتهاند: اگر روزه مانع مى شود، روزه را ترک کنید؛ بخصوص از هنگام زوال تا موقع غروب آفتاب، انواع دعاها و تسبیحاتى وارد شده که نشانه عظمت این روز و نزول برکات و رحمتهاى بى پایان از طرف خداى متعال بر بندگان شایسته اوست؛ و باز مى دانیم که در میان همه آموزه هاى دینى که در باره دعا و مناجات و توجه به خداى متعال وارد شده، کمتر دعایى، و شاید هیچ دعایى بهاندازه دعاى عرفه سیدالشهدا ـ سلام الله علیهـ اهمیت نداشته باشد. اگر درست توجه کنیم که این دعا در چه موقعیتى انشاء شده و با چه کیفیتى، ـکه در روایت وارد شده و راوى نقل کردهـ بیشتر به اهمیتش پى مى بریم. جا دارد حال که خداى متعال بر ما منت گذاشته و ما را با ولایت اهل بیت آشنا کرده و این میراث نفیس و ارجمند را در اختیار ما قرار داده، بیشتر درباره اش تأمل کنیم و سعى کنیم از این دعا درس بگیریم.
ادای دعا کردن
امام ـ رحمهاللهـ در بعضى از فرمایشاتشان دارند که ـ امثال بنده را مى فرمایدـ ما باید دعا «بخوانیم»؛ ما دعا نمى کنیم؛ دعاهایى را که بزرگان کردهاند، ما مى خوانیم. به تعبیر بنده، ما اداى دعا کردن را درمى آوریم؛ دعا را یک کس دیگرى کرده، آن که دعا کرده؛ مقتضاى این جور دعا خواندن این است که حال ما این چنین باشد که: خدایا! ما لیاقت دعا کردن نداریم؛ مى خواهیم اداى دعاخوانها را در بیاوریم. اما خدا آن قدر کریم است که وقتى کسانى اداى بنده هاى شایسته اش را درمى آورند، مى پذیرد.
یکى از بزرگان علما داستانی را نقل مى کرد؛ من یادم نیست در کتابی خوانده باشم؛ ولى این شخص مرد بزرگى بود که بى جهت و بى سند نقل نمى کرد. داستان مربوط به بنى اسرائیل و فرعون است. وقتى حضرت موسى (ع) با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، یک لباس شبانى پوشیده بودند و یک چوبدستى دستشان بود، به دربار فرعون آمده بودند. خدمه دربار پرسیدند: شما که هستید و اینجا چه کار دارید؟ موسی گفت: من پیغمبر خدا هستم و آمده ام فرعون را دعوت کنم. خدمه دربار به آنها خندیدند و گفتند: از اینجا بروید. فردا حضرت موسى با هارون باز به دربار فرعون آمدند و همین جریان تکرار شد. در روایت نقل شده که آنها چهل روز به دربار فرعون مى آمدند اما کسى راهشان نمى داد. فرعون دلقکى داشت که وقتى خسته میشد، برایش بازى در مى آورد و فرعون را مى خنداند. این دلقک چند بار در راه رفتن به دربار دیده بود که چوپانى ایستاده و چوبی در دستش است و مى گوید: من پیغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت کنم. یک روز این دلقک لباس چوپانى پوشید و چوبی به دست گرفت و به کاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ایستاد. فرعون پرسید: این چه لباسى است که پوشیدهاى؟ دلقک گفت: من پیغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت کنم. فرعون و اطرافیانش به خنده افتادند و این یکى از سوژه هاى خندیدن فرعون شد و هر روز این لباس را مى پوشید و مى آمد به دربار و میگفت: من پیغمبرم و آمدهام تو را دعوت کنم؛ یا قبول کن، یا عذاب نازل مى شود. درباریان هم مى خندیدند. بالاخره یک روز فرعون گفت: این حرف را از کجا یاد گرفتهاى؟ دلقک گفت: کسى هست که مى آمد مقابل دربار و این حرفها را میگفت. فرعون گفت: بگویید خودش بیاید تا او را ببینیم. این جریان زمینه اى شد که موسى را به کاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسی و هارون اجازه داد تا آنها را ببینند و بخندند. آن آقاى بزرگوار نقل مى کرد که وقتى عذاب بر فرعونیان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسید که این دلقک را نجات دهید. فرشته ها گفتند: این هم از اصحاب فرعون و کافر است. خطاب آمد که این لباس دوست ما را مى پوشید و اداى دوست ما را در مى آورد.
ناتوانی انسان در ادای شکر نعمتهای خدا
معنای این حرف این است که گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است. باید حال ما اینگونه باشد که ما لیاقت دعا کردن نداریم. ما کجا، ساحت قدس الهى کجا؟! اگر ما بخواهیم مطالبی که در مضامین دعاها وارد شده، واقعا خودمان قصد انشاء کنیم و بگوییم ما این حرفها را مى زنیم، جا دارد به دهانم بزنند و بگویند: خفه شو! تو کجا و این حرفها کجا؟! پیش ما دروغ مى گویى؟! کس دیگری را پیدا نکردهاى که فریبش بدهى؛ مى خواهى خدا را فریب بدهى؟!
ما باید بگوییم: ما اداى دعاخوانها را در مى آوریم؛ مى دانیم ما لیاقت دعاخواندن نداریم؛ ما لیاقت صحبت کردن با خدا را نداریم. با چه رویى با خدا صحبت کنیم؟ زبانى که خدا به ما داده که وسیله اى براى عبادت باشد، اگر لکنت داشته باشد، چقدر پول حاضریم خرج کنیم تا از آن رفع لکنت بشود؟ اگر ـخداى ناکردهـ کسى لال باشد و تمام ثروت دنیا را داشته باشد، حاضر است همه ثروتش را بدهد تا مرضش معالجه شود؛ ما با این نعمت خدا، با چنین ارزشی، خدا را معصیت مى کنیم، غیبت مى کنیم، حرف لغو مى زنیم، اسرار دیگران را فاش مى کنیم، دروغ مى گوییم؛ آن وقت چگونه با این زبان با خدا حرف بزنیم؟! آیا جا ندارد وقتى مى خواهیم با خدا صحبت کنیم، خدا امر بفرماید :لال شو؟ تو با نعمت من چه کردى؟! با چشممان مى خواهیم به پیشگاه الهى نگاه کنیم، به سوى رحمت او، با کدام چشم؟ با چشمى که اگر بیمارى مختصرى پیدا کند، مدتها وقت صرف میکنیم، پول صرف میکنیم، تا بیمارى چشممان رفع شود؛ اما این چشم که خدا به رایگان به ما داده و میلیاردها قیمت آن است، این را وسیله بدبختى خودمان قرار بدهیم، نگاه حرام کنیم و به دنبالش هزار جور بدبختى و گرفتارى براى خودمان درست کنیم! این چشم را چگونه به سوى رحمت خدا باز کنیم و بگوییم خدایا به امید تو؟! قلبى که خدا به ما داده، دستى که داده، پایى که داده، و سایر اندامها، همه نعمتهایى است که هیچکدامش با تمام ثروت روى زمین برابرى نمى کند؛ یعنى ارزشش بیش از آن است. ولى همه را ما وسیله بدبختى خودمان قرار دادهایم. حالا برویم به خدا چه بگوییم؟!
حداقل این حال را داشته باشیم که خدایا! از حالا تصمیم گرفتیم معصیت نکنیم. اما بارها خودمان تجربه کردهایم که از این قولها مى دهیم، ولی وفا نمى کنیم. اگر خداى متعال بفرماید که تو دیروز، پریروز، پارسال و پیرارسال هم از این حرفها زدى؛ اما چطور شد؟ چه جواب مى دهیم؟! اگر به دوستى وعده اى داده باشیم و یک مرتبه تخلف کردیم، دو مرتبه تخلف کردیم، ده مرتبه تخلف کردیم، آیا رویمان مى شود سراغ او برویم؟ اگر کسى احسان مختصرى به ما بکند، موقعى که به او نیاز داریم، فطرت انسانى اقتضا مى کند که تا آخر عمر فراموش نکنیم و هر وقت او را ببینیم سرمان پایین باشد و تشکر کنیم. اما خدا این همه احسان، این همه نعمتهاى مجانى به ما داده؛ ولی ما یادمان نمى آید که اینها نعمت خداست و باید شکرش را بجا بیاوریم! شکر که نمى کنیم، هیچ؛ آنها را در راه نافرمانى خدا به کار مى گیریم! اگر خودمان را جای یک قاضى بگذاریم و بخواهیم خودمان را محاکمه کنیم، چه مجازاتى براى خودمان در نظر مى گیریم؟
همه این مطالب به صورت مبسوط و با بیانی بهتر، در دعاى عرفه آمده است. در هر جمله اش دقت کنیم، مى بینیم یک عالم معنا در آن نهفته است. اگر سعى کنیم که بعضى از فَقَرات را به جاى دعا خواندن، دعا کنیم و بعضى از این دعاها را از دلمان بگوییم، قطعاً مشکلات ما حل مى شود؛ قطعاً رحمت خدا بر ما نازل مى شود. اما افسوس که مثل بنده، اگر هزار بار هم اینها را بخوانم، دلم خبردار نمى شود؛ فقط لقلقه زبانى است. البته همین را هم خدا برایش اجرى قائل است، حتی اگر دعا را بخوانی، ولی نفهمى یعنى چه، توجه هم نکنى، همین هم قبول است. باید خدا را شکر کنیم که با این همه روسیاهى ها، باز هم به ما توفیق مىدهد که دستى به دعا بلند کنیم، اداى دعاخوانها را در بیاوریم، یادى از دعاى سیدالشهداء بکنیم.
صوت سخنرانی: http://mesbahyazdi.ir/sites/default/files/tmp/arafeh%201385.mp3
سخنرانی آیتالله مصباح یزدى در جمع اعضای بسیج طلاب مدرسه علمیه معصومیه، مشهد مقدس، 9/10/85 (روز عرفه سال 1427)
خدا به شما خیر دهد و در جهت هدف مقدستان ثابت قدمتان نگاه دارد