حماسه ۹ دی گرامی باد
مــن انــقلابــی ام ...
من امام ندیده ام!
سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند...
من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!
مــن انــقلابــی ام ...
من امام ندیده ام!
سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند...
من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!
بر گور می برید شما انزوای ما
پیچیده است در همه عالم صدای ما
از خارو تیغ و زخم زبانهای دشمنان
ترک سفر نمیکند این گام های ما
ما اهل اینجاییم، من همیشه دوست داشتم روزی به تهران بروم، آخه اونجا بزرگتر از اینجاست، اونجا آدمهای بزرگی هستند، دوست دارم بروم درس بخوانم تا کسی بشوم، مادرم همیشه من را دعا میکند، میگوید تو روزی مرد بزرگی میشوی، دیروز که داشتم به خانهمان میرفتم، آرش جلوی من را گرفت و گفت هرچی خوراکی داری باید به من بدهی وگرنه من تو را میاندازم توی گل ولای تا لباسهایت کثیف بشود، من ترسیده بودم، چون مادرم میگوید نباید لباسهایت را کثیف کنی! برای همین به آرش پیشنهاد دادم که من خوراکیهایم را به تو میدهم و تو بذار من به خانه بروم، او قبول کرد...
ناجوانمردی از این بیشتر؟! بعضی در دلِ خود احساس ضعف می کنند، یا چشمغرّههای امریکا آنها را می ترساند، یا وعدههای امریکا و امثال امریکا دل ضعیف و ناتوانشان را به خود جذب می کند؛ لذا به سمت امریکا می کشند. آنگاه ملت و جوانان مؤمن و مدیران باایمان و باصفای کشور را متّهم می کنند که اینها نمی توانند؛ بنابراین ناچاریم برویم تسلیم امریکا شویم! کسانی که دم از مذاکره با امریکا میزنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمیدانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند؛ یکی از این دو تاست. در حالی که دشمن اینطور اخم می کند، اینطور متکبّرانه حرف می زند، اینطور به ملت ایران اهانت میکند، تصریح هم می نماید که می خواهد علیه این نظام و این کشور و منافع آن اقدام کند، عدّهای در اینجا ذلیلانه و زبونانه می گویند: چه کار کنیم؛ برویم، نرویم، نزدیک شویم، با آنها صحبت کنیم، در خواست کنیم، خواهش کنیم؟! این اهانت به غیرت و عزّت مردم ایران است؛ این نشانه بی غیرتی است؛ این سیاستمداری نیست. سعی میکنند رنگ و لعابی از فهم سیاسی به کار خود بدهند؛ نه، این درست ضدِّ فهم سیاسی است.
گفته بودی ما چرا دلواپسیم؟
از کدامین ماجرا دلواپسیم؟
گاهی از آن نامه های بی سلام
گاهی از خواب شما دلواپسیم
گاهی از تکرار تلخ جام زهر
گه ز دود فتنه ها دلواپسیم
شعر زیبایی از احمد بابایی در وصف حضرت زهرا (س) منتشر می شود.
هفتاد و دو آئینه در دستان زهراست
آری… شهادت، سفره ی احسانِ زهراست
بدمستی آئینه ها، خوشنامی ماست
یک جلوه اش «بیداریِ اسلامی» ماست
بر غیرِ زهرا از ازل گفتیم تا «نه»
ترس از «خدا» داریم و ترس از «کدخدا» ، نه!
این کهکشان کشاله ای از رد پای ماست
وقتی که می رویم و جهان در قفای ماست
ما ادعای رفتن این گونه کرده ایم
صحرای پشت سر سند ادعای ماست
بیم از هراسناکی جنگل مبادمان
جنگل غذای آتش و آتش غذای ماست
تازهترین شعر ضداستکباری «علی محمد مودب»
مرا مفاهمه با دیوها نیازی نیست؛ که چسب بر سر این زخم، امتیازی نیست/
من این جماعت پر حیله را حریف ترم؛ که در مذاکره از دوستان ظریف ترم
«علی محمد مودب» -شاعر برجستهی جبههی فرهنگی انقلاب و مدیر موسسهی شهرستان ادب- در وبلاگ خود پیرامون این شعر چنین نوشته است: