از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربناى اصلى آن محبت است. از زمان شخص نبى اکرم که این مذهب پایه گذارى شده است زمزمه محبت و دوستى بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله على و شیعته هم الفائزون را مى شنویم، گروهى را در گرد على مى بینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او مى باشند. از این رو تشیع مذهب عشق و شیفتگى است. تولاى آن حضرت مکتب عشق و محبت است.
على همان کسى است که در عین اینکه بر افرادى حد الهى جارى مى ساخت و آنها را تازیانه مى زد و احیانا طبق مقررات شرعى دست یکى از آنها را مى برید بازهم از او رو بر نمى تافتند و از محبتشان چیزى کاسته نمى شد . او خود مى فرماید :
«اگر با این شمشیرم بینى مؤمن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمنى نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امى جارى گشته که گفت: یا على! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمى دارد».
نامه 69 نهجالبلاغه، نامه امیرالمؤمنین به حارث همدانی است. حارث همدانی یکی از بهترین یاران امیرالمؤمنین(ع) بود. در حالات او هست که هم فقیه است و هم صحابه خاص امیرالمؤمنان است. از قبیله همدان است. همدان طایفهای در یمن است. امیرالمؤمنین (ع) مدتی از طرف پیغمبر در یمن مشغول تبلیغ بودند. لذا خیلی علاقمندان حضرت آنجا فراوان بودند. مرحوم سماوی در کتاب ابصار العین مینویسد، چهارده نفر از همدانیها در کربلا به شهادت رسیدند. این نامه یکی از نامههای پرمایه نسبت به مسائل اخلاقی است. چرا حضرت به حارث نامه نوشتند؟ امیرالمؤمنین در حقیقت میخواست تکریم اصحابش را بکند. این نامه برای همه است. ولی به نام حارث همدانی است که این نامه به نام او بماند. مثلاً دعای کمیل، این دعا که برای کمیل نیست. امیرالمؤمنین چرا به کمیل یاد دادند؟ خواستند این دعا به نام این شهید بزرگوار همیشه جاودانه بماند. نامه سلمان فارسی، نامه 31 به امام حسن، خواستند تجلیل کنند.