یاسر عرفات میگفت: "هنگامیکه دانشجو بودم و در مصر درس می خواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم . او به من گفت:« تو پسر علی هستی ، اما ملتت در اسارت به سر می برد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آن وقت اینجا نشسته ای درس می خوانی که چه ؟» عرفات افزود: این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من پدید آورد و از آن پس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم ."
به دنبال اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی اسرائیل در سال 1327، امواج خشم و نفرت جوامع اسلامی را نسبت به اسرائیل فراگرفت. سازمانها و نهادهای مردمی در سراسر کشورهای اسلامی و عربی تظاهرات گسترده ای را به راه انداختند و دولتهایشان را برای اعزام آنان جهت نبرد با اسرائیل تحت فشار قرار دادند. در ایران حکومت پهلوی نسبت به این امر حساسیتی از خود نشان نداد. اما جمعیت فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی که همکاری های تنگاتنگی را در آن زمان داشتند، واکنش نشان دادند. به دعوت آنان اجتماع عظیمی در روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 در مسجد سلطانی تهران (فقط پس از شش روز از تشکیل دولت اسرائیل) به منظور حمایت از مسلمانان فلسطین در قبال هجوم صهیونیستها برگزارشد.
دعوت از نواب برای شرکت در مؤتمر اسلامی
اشغال سرزمین فلسطین باعث شد تا برخی از کشورهای مسلمان به دنبال راه چارهای برای آزادی این سرزمین باشند، به همین دلیل در سال 1332 هجری شمسی از تمام ممالک اسلامی افرادی دعوت به شرکت در این کنفرانس شدند تا شاید با مشاهدة ظلم صهیونیست، به دفاع از مردم بیت المقدس بپردازند. از طرف سران کشورهای اسلامی برای نواب دعوت نامهای فرستاده شد. علمای قم شرکت در کنفرانس مؤتمر اسلامی را تکلیف و وظیفهای شرعی برای نواب دانستند، و او را به این سفر تشویق نمودند. هزینه سفر نواب از طریق علما به او داده شد و نواب با سلاح اعتقاد و اندیشه در 11/6/1332 رهسپار عراق گشت و از آنجا به بیروت و سپس به فلسطین رفت.
این روزها، همچنین یادآور یکى از روزهاى تلخ این ملت در سالهاى دهه سى است که آن، شهادت فداییان اسلام است و من در چند کلمه، فقط یاد این عزیزان را گرامى بدارم. آن وقتى را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاکباز به مشهد رسید، فراموش نمىکنم. در بین طلاّب جوان حوزه مشهد، در آن مدرسهاى که ما بودیم، هیجان عجیبى پیدا شد. علّت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوى، این جوان مؤمن روحانى، در همین مدرسه - که اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه نوّاب است - آمده و سخنرانى کرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایى از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیه طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یکى از مدرّسان بزرگ هم در درس اشارهاى کرده بود و یادى از اینها نموده بود.
جامعه آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. اینها را به عنوان چند نفرى که فقط بلدند گلولهاى از دهانه اسلحهاى خارج کنند و به سینه کسى بنشانند، معرفى مىکردند. حتّى بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس که خودشان مظهر اوباشگرى و چاقوکشى و الواطى بودند و جزو افرادى بهشمار مىرفتند که ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاکبازِ مخلصِ و بىطمع و بىاعتناى به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش مىگفتند!
دریافت
عنوان: شهید نواب صفوی
حجم: 1.27 مگابایت
توضیحات: تهیه شده در وبلاگ اندیشه های تمدن ساز - tamadonsazan.blog.ir