این چه توقع بی جایی است
این درست است که تا در یک گوشه، مختصر نابسامانیای به عقیده و سلیقه کسی پیدا شود، ریش بجنباند و بنا کند اعتراض و اشکال کردن!؟ تا یک مشکل در ادارهای برایش پیدا شد، یا یک مأمور دولتی، چپ نگاهش کرد، یاوه بسراید که: حالا هم مثل زمان فلان است!؟ این ناشی از نفهمیدن آنچه که واقع شده است نیست!؟ این، ناشی از عدم معرفتِ نعمتِ خدا نیست!؟ یا خدای ناکرده، ناشی از انکار نعمت خداست؟ «یعرفون نعمتالله ثم ینکرونها. (آیه 83 سوره نحل)» این جفا نیست به این حرکتِ به این عظمت!؟ مگر وقتی حکومت درست شد، صحیح شد، موازین حکومت موازین کاملی شد؛ در سراسر این حکومت همهی کارها درست خواهد بود!؟ از کجا چنین چیزی ثابت شده است!؟ در زمان امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام که مثال عدل و تقواست دیگر شما از امیرالمؤمنین که کسی را عادلتر و با تقواتر سراغ ندارید مگر حُکّامی که بر ولایات مسلّط بودند و خودِ امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام فرستاده بود، همه «ابوذر» و «سلمان» بودند!؟ خیر! چهار نفر مثل ابوذر و سلمان و عمار و فلان داشت. مابقی، آدمهای عوضی بودند. تاریخ را بردارید نگاه کنید!
این، تاریخ است. یکی از استانداران امیرالمؤمنین «زیادابن ابیه» بر منطقهی وسیعی حاکم بود. بسیاری از این قبیل، در اطراف و اکناف بلاد اسلامی بودند. امام حسن مجتبی علیهالصّلاةوالسّلام، سردار بزرگ جنگش «عبیدالله بن عباس» بود که میدانید چه کار کرد. شبانه رفت با «معاویه» که آن طرف بود، مذاکره کرد. پول گرفت، لشکرگاه خودش را ترک کرد و به دشمن پناهنده شد! امروز اگر یک سرباز شما به دشمن پناهنده میشود، چگونه دربارهاش قضاوت میکنید؟ شب خوابیدند، صبح بلند شدند دیدند فرماندهی کلّ نیروهای امام حسن علیهالصّلاةوالسّلام، از خیمه بیرون نمیآید. یک ساعت، دو ساعت... بعد رفتند داخل خیمه، دیدند نیست! دقّت کردند، دیدند آن طرف خیمه، شکافته است. بعد، قضیه روشن شد. در رأس کار چه کسی بود؟ امام حسن مجتبی علیهالصّلاةوالسّلام.
این چه توقّع بیجایی است که اگر یک رئیس، یک مرؤوس، یک قاضی، یا مسؤول بخش خاصی از کشور، از تشکیلات حکومت اسلامی، پایش را کج بگذارد، آن آقایی که با او مواجه میشود، فوراً شروع میکند به اصل نظام اسلامی، اصل جمهوری اسلامی، اصل حکومت اسلامی اهانت کردن! البته به فضل الهی، مثل همیشه، از اوّل انقلاب تا به حال، اکثر مردم خوبند. اغلب علما و روحانیون، خوبند. اکثر با انصافند. اکثر متوجّه حقایقند. اما در گوشه و کنار، کسانی هم پیدا میشوند که این گونهاند. این ناشی از چیست؟ ناشی از نشناختن قدر جمهوری اسلامی است.
امروز هر کس با جمهوری اسلامی سرسنگین باشد، کافر به نعمت الله است. البته کافر به نعمت الله، به معنای کافر بالله نیست. کافر نعمت است و کفر نعمت در مقابل ذات مقدّس باریتعالی، یکی از گناهان بزرگ است. خدا کند که ما دچار چنین گناهی نشویم.
این، یک طرف قضیه است. آن طرف قضیه، حالا ما هستیم که جمهوری اسلامی را قبول داریم و به آن علاقهمندیم. اما سؤال این است که «آیا میدانیم امروز چه وظایفی بر عهدهی ما معمّمین است یا نه؟» این مسألهی بسیار مهمّی است. با این شعاع وسیع، با این اهمیتی که امروز این کسوت و این زیّ در دنیا پیدا کرده است، وظیفهی ما چیست؟ همان سه وظیفهی معروفی که برای اهل علم ذکر شده است: اوّل، وظیفهی علمی. عالم شدن، عن علمٍ حرف زدن؛ چون این لباس، لباس علم است. دوم، وظیفهی تقوایی. یعنی حقیقتاً در جادهی تقوا قدم نهادن و بنایِ قطعی و واقعی بر صحّتِ عمل داشتن. سوم، هوشیاری سیاسی. زیرا اشتباه من و شما، اشتباه یک نفر نیست؛ اشتباه جمعی است که به ما نگاه میکنند. امروز نیروهای مسلّح، چشمشان به روحانی است. اداراتِ دولتی، چشمشان به روحانی است. کارخانههای ما، چشمشان به روحانی است. آحادِ مردم، چشمشان به روحانی است. روحانی، در هر جا که باشد، مردم میخواهند از او بیاموزند. و این وظیفهی ما را خیلی سنگین میکند.
ما باید خدا را شکر کنیم که در یک برههی حساس، خدا روحانیتِ شیعه را از یک امتحانِ سخت، سربلند بیرون آورد؛ بسیار سربلند! آن امتحان سخت، همین امتحانِ نهضتِ ملتِ ایران بود. خیلی ها توی این نهضت رفوزه شدند. خیلیها بودند که مدّعی بودند برای مردم حرف میزنند یا قلم میزنند یا فکر میکنند؛ اما از راهِ مردم کناره گرفتند. در تاریخ ما، در تاریخ انقلاب و در آینده نیز همینگونه است. قضاوتِ خوبی دربارهشان نخواهد شد. روحانیت، به فضل الهی، از روز اوّل با دل و جان واردِ این میدان شد. همین شهرِ تبریزِ شما، شاهد قضایای بسیاری بوده است: چه در اوّل انقلاب؛ چه در قضایای ۱۵ خرداد؛ چه در طول این چندین سال و چه در قضایای قبل از پیروزی انقلاب که از آن چهلم پرشکوه و پرسطوت که تبریزیها برای شهدای قم گرفتند شروع شد در همهی این مراحل، روحانیت، به فضل الهی دارای قدم صدق بود و این چیزِ بسیار باارزشی است. البته، بحمدالله، آن کسانی از مسؤولین کشور که از جملهی روحانیون هستند هم، خوب امتحان دادند. روحانیت، البته وظیفهاش قبول مسؤولیتِ ادارهی کشور نیست. روحانیت، وظیفهی مشخّصی دارد. اما اگر شغلی از مشاغل و مسؤولیتی بزرگ و کوچک از مسؤولیتها متوجّه به روحانی شد و او خود را اهل دید، وظیفهی اوست که قبول کند. آنهایی که قبول کردند، بحمدالله امتحان خوبی دادند و خوب عمل کردند. دشمن، البته تبلیغات میکند. دشمن سعی میکند همهی کمبودها و کسریها را به گردن روحانیون بشکند و بگوید «اینها موجب هستند.» بالاخره وقتی کسی کاری به این عظمت را میخواهد انجام دهد، این چیزها هم در آن هست. ما که نباید تعجّب کنیم! یادمان بیاید که شخصیتی مثل امیرالمؤمنین، در زمان خودش متّهم شد به اینکه نماز نمیخواند! ما چه توقّعی داریم!؟ البته زمان ما، از زمان امیرالمؤمنین خیلی بهتر است. ایمان مردمِ ما، از ایمانِ سربازان امیرالمؤمنین به مراتب بالاتر است. مردم ما، امیرالمؤمنین را ندیدند و صدای او را نشنیدند؛ اما به ندای او پاسخ دادند. آنها علی را از نزدیک میدیدند، درعینحال آنطور او را آزار میکردند.
بیانات رهبر انقلاب در جمع علما و روحانیون «تبریز» - ۱۳۷۲/۰۵/۰۵