واقعا چه کسی احمق است؟ (حکایت لباس پادشاه)
شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ
سالهاست که عدهای از ترس اینکه مبادا سادهلوح و کوتهنظر به شمار آیند، هر سخن راست و دروغی را که میخوانند یا میشنوند، سریع نزد این و آن تکرار میکنند، تا مبادا کسی آنان را احمق و بیخبر بشمرد! و در این میان، از آنجا که حکایت «کودک و پیراهن پادشاه» را شنیدهاند، وقتی کسی پیراهن واقعی را بر تن مردم انکار کند، سادهلوحانه، و البته با ژستی روشنفکرمآبانه، تمام تلاششان را میکنند که به خود و دیگران بقبولانند که واقعا پیراهنی در کار نیست!
جالب اینجاست که اندکی بعد، با چند کف و سوت، به این نتیجه میرسند که هرکه وجود این پیراهن واقعی بر تن مردم را ابراز کند، کوتهنظر و احمق، و بلکه دروغگوست! آخر مگر میشود افراد باکلاس بگویند پیراهنی نیست، بعد واقعا پیراهنی در کار باشد!
این تازگی ندارد!
از زمان نوح (ع)، بودند کسانی که غرق در توهمات خویش، و با فرهیختگی تمام! تودههای پیرو پیامبر خدا را کوتهنظر و سادهلوح (بادیالرأی) میشمردند (سوره هود/27). ویا پیروان راستین علی (ع) را به خاطر کنار نیامدن با معاویه، و اصحاب سیدالشهداء را به خاطر روحیه انقلابی، سادهلوح و زودباور و کوتهنظر دانستند؛ و تعجب میکردند که چرا اصحاب حسین (ع) نمیفهمند که او حریف یزید نمیشود و پیراهنی در کار نیست!
اینان که در طول تاریخ، هیچگاه مردم را باور نداشتند، به خاطر ذلتی که فرعون بر آنها تحمیل کرده بود، دنبالهروی رسانههای فرعون زمان شدند (زخرف/54) ، به شعارهای مردمپسند فرعون علیه موسی (اعراف/102) ویا دلسوزیهای فرعونی برای دین مردم (غافر/26) دل دادند، و به فلسفهبافی برای کاهش حضور و نقشآفرینی دین در جامعه همت گماشتند؛ و اگر هم احیانا روزی همراه بقیه به لشکر علی (ع) آمدند، با دیدن قرآنهای روی نیزه، امیرمومنان را کافر و بیایمان شمردند!
بگذارید حرف دلم را بزنم:
دیروز در مسیر راهپیمایی روز قدس، در گرمای بالای 40 درجه و زیر آفتاب مستقیم، با دیدن خیل عظیم مردم روزهدار، از پیرانی که به زحمت راه میرفتند، تا زنانی که زیر چادرهای مشکی عرق میریختند و کودکانشان را هم همراه خود آورده بودند، تا آن جوان غیوری که خود، زیر آفتاب و غرق عرق بود، اما شیر دستگاه آبپاش را فقط روی مردم میگرفت، و خلاصه با دیدن همه آنانی که آن خودباختگانِ زیر کولرنشین، اینها را سادهلوح میخوانند و امروز در رسانههای خود عملاً وجودشان را کماهمیت میانگارند، بار دیگر این سوال ذهن مرا به خود مشغول کرد که:
راستی،
چرا عدهای صرفا به خاطر اعتماد سادهلوحانه به رسانههای معاویه، و تکرار چشم و گوش بسته شایعات وی، و از ترس اینکه آنها را زودباور و سادهلوح نخوانند، پیراهن واقعی را در جلوی چشمشان نمیبینند و حماقتشان دائما روزافزون میشود؟
بعد، یادم افتاد این مطلب جدیدی نیست؛ و خداوند علیم وجود این گونه انسانها در جامعه دینی را به عنوان یک واقعیت تلخ، قرنها قبل گوشزد کرده بود:
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون
و هنگامی که بدیشان گفته شود: «ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آوردند»، گویند: «آیا ایمان بیاوریم آن گونه که سفیهان ایمان آوردند؟!» هشدار! که آنانند که خود سفیهاند ولی نمیدانند.
به همین مناسبت همین آیه را موضوع تدبر امروز قرار دادم.
۹۵/۰۴/۱۲