ای شده عباس زینب در دمشق....
پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ
عیدانهای تقدیم به قلبهای شکسته و دیدههای اشکبار دختران شهدایِ مدافع حرم
دختر بابا منم، طناز عشق/ رفته بابایم سفر شهر دمشق
یادم آید آن سحرگاهی که رفت/ برنگشته او از آن راهی که رفت
وقت رفتن هست یادم در وداع/ گفت بابا میروم بهر دفاع
گفتم از که؟ از کجا؟ ای خوب عشق/ گفت از ناموس شیعه در دمشق
گفت بابا، زینب آنجا بیکَس است/ حضرت زهرا بر او دلواپس است
خون ز غیرت در رگ بابا به جوش/ گفت باید او علم گیرد به دوش
گفت باید تا شود عباس او/ از حرم با جان بدارد پاس او
گفت بابا میرود در خاتمه/ تا بگیرد انتقام فاطمه
هست یادم بوسههای آخرش/ لحظۀِ قران گرفتن بر سرش
در بغل بگرفت و نازم کرد او/ غرقه در سوزوگدازم کرد او
رفت بابا مست عطر یاسها/ تا شود همسنگر عباسها
رفت بابایم سحرگاهی دمشق/ تا که عباسی کند در شهر عشق
رفته بود او یاری سید علی/ گفته بود او زود میآید ولی
عید شد بابا نیامد، راز چیست/ گفته مادر کرده او پرواز چیست
گفته مادر رفته بابا آسمان/ پیش آقا مهدی صاحب زمان
در تحیُر ماندهام پرواز را/ میکنم با خود مرور این راز را
آه، بابایم که بال و پر نداشت/ پیکرش هم تازه دیدم سر نداشت
بیسر و بیبال و پر آیا توان/ پرکشیدن از زمین تا آسمان
یادم آید بعد از آن روزی که من/ لالهای دیدم فریبا در کفن
در کفن پوشیدهای آرام عشق/ بر دل او داغ بانوی دمشق
مادرم گفت او که بابای من است/ اینکه تکهتکه و پاره تن است
پیکرش همچون شقایق گشته بود/ مادرم میگفت عاشق گشته بود
عاشقِ من او نبود آیا ولی؟/ یا نبودم شاید عشق اولی؟
یادم آمد، بین ما از آنهمه/ بهرِ بابا عشق اول فاطمه
عاشقانه یادم آید بَر که زیست/ هر شب او از یاد عشقش میگریست
یاد زهرا یاد زینب اشک و آه/ کربلا و خیمههای بیپناه
یاد شام و آن خرابات بلا/ گوشۀِ ویرانه بر پا کربلا
بسته ناموسِ علی در بند و غُل/ مُعجزِ سرنیزههای کرده گُل
بعد از آن از عمه پرسیدم سؤال/ تا گذشته بر سر بابا چه حال
گفت عمه رفته بابایم بهشت/ بوده بابا را شهادت سرنوشت
با خودم در کنج تنهایی خویش/ یاد بابا میکنم با قلب ریش
آه، یعنی او مرا تنها نهاد/ دخترش را رفت و بابا جا نهاد
او که هر شب شانه میزد موی من/ بوسه میزد عاشقانه روی من
رفت یعنی تا همیشه تا ابد/ تا مرا با درد و غم تنها نهد
ای برایت فاطمه عشق نخست/ دختر دردانهات دلتنگ توست
کُشتۀِ از عشق زینب در دمشق/ بر مزارت خفتهام در خواب عشق
آه ازآن شبها که در آغوش تو/ خندهام میبرد عقل و هوش تو
آه آن شبهای رؤیایی چه شد/ آنهمه عشق و فریبایی چه شد
مشتریِ نازهای من چه شد/ محرم با رازهای من چه شد
عید شد بابا بیا بس کُن فراق/ دختر دردانه را کو تاب داغ
دل مسوزانم بیا بابای من/ گمشده ای یوسف زیبای من
تُنگ قلبم بی تو باباجان شکست/ بی تو سال نو عزا و ماتم است
سبزههای سال نو پژمرده، زرد/ سفرههای عیدمان لبریز درد
ای شده عباس زینب در دمشق/ کاش میشد بازگردی مرد عشق
کاش میشد لحظۀی تحویل سال/ در بغلگیرم تو را من در خیال
شه نشین خانۀِ چشم تو باز/ بوسهبارانت کنم بابا به ناز
هرکجا هستی مرا خوش با تو یاد/ سال نو بابا مبارک بر تو باد
به امید ظهور حضرت یار ...
سحرگاه چهارشنبه 26 اسفندماه 1394 – منصور نظری