نه ضرر کردن و نه ضرر رساندن
نه ضرر کردن و نه ضرر رساندن
سمرة پسر جندب درخت خرمایى در باغ مردى از انصار داشت. او گاهى به درخت خود سر مى زد، بدون اجازه و اعلام این کار را انجام مى داد.
روزى مرد انصار گفت: سمره! تو مرتب، ناگهانى وارد منزل مى شوى که خوشایند ما نیست هرگاه قصد ورود داشتید، اجازه بگیرید و بدون اعلام وارد نشوید.
سمره حرف او را نپذیرفت و گفت: راه از آن من است و حق دارم بدون اجازه وارد شوم!
ناچار مرد انصارى به رسول خدا (ص) شکایت کرد و گفت:
این مرد بدون اطلاع داخل مى شود و خانواده ام از چشم چرانى محفوظ نیستند بفرمایید بدون اعلام وارد نشود.
حضرت دستور داد سمره را آوردند و به او فرمود:
فلانى از تو شکایت دارد و مى گوید: تو بدون اطلاع از خانه او عبور مى کنى و قهرا خانواده او نمى توانند به خوبى خود را از نامحرم حفظ کنند. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع وارد نشو!
سمره فرمایش پیغمبر را نیز قبول نکرد.
پیامبر فرمود:- پس درخت را بفروش !
سمره حاضر نشد. حضرت قیمت را به چند برابر بالا برد، باز هم راضى نشد. همین طور قیمت را بالا مى برد سمره حاضر نمى شد!! تا این که فرمود: اگر از این درخت دست بردارى درختى به تو داده مى شود.
سمره باز هم تسلیم نشد و اصرار داشت که نه از درخت خودم دست بر مى دارم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ اجازه بگیرم.
در این وقت پیغمبر خدا (ص) فرمود: تو آدم زیان رسان و سختگیرى هستى و در دین اسلام نه زیان دیدن مورد قبول است و نه زیان رساندن. سپس رو کرد به مرد انصارى فرمود: برو درخت خرما را بکن و جلوى سمره بینداز! آنان رفتند و این کار را کردند در این موقع، حضرت به سمره فرمود:- حالا برو درختت را، هر کجا خواستى بکار.
بحار: ج 22، ص 135.