من امیدوارم که شما آقایان اساتید دانشگاه، علماى حوزه ها، این روابطتان را حفظ بکنید. یکى از خیانت هایى که به این کشور شد، جدا کردن فیضیه به اصطلاح با دانشگاه بود. اساتید از ملاها مى ترسیدند. مى گفتند اینها هیچ اند. اینها تهى مغزند. اینها هیچى نمى دانند. حوزه هاى ما هم از دانشگاهی ها مى ترسیدند. مى گفتند آنها بى دین اند همه شان. تفاهم وقتى بشود، من گمان مى کنم امروز این جور نیست دیگر مسأله. وقتى که پاى علما در دانشگاه باز شد و پاى اساتید دانشگاه در حوزه ها باز شد، آن وقت مى فهمند که چه جنایتى وارد شده است بر این کشور. وقتى که اساتید دانشگاه تشریف بردند به قم و با آقایانى که مشغول هستند به این کارها تماس گرفتند و با هم نشستند و مسائل را طرح کردند، آن وقت مى فهمند که این قدر فریاد که زده مى شود که اسلام یک فرهنگ غنى اى است در همه چیز. این اسباب این نمى شد که آن وقت در دیوارهاى دانشگاه نوشته بشود که اسلام یک ... یا به تعبیر این طور هم نباشد، نظیر این را. این براى این است که، تفاهم در کار نبوده است. از اول این طورى مى خواستند درست بکنند دانشگاه را، و اطفال ما را از اول مى خواستند به یک فرمى اینها را بار بیاورند که دشمن بشوند با اسلام، و با هر چه که مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توى دانشگاه نمى شد ببرى. اسم دانشگاهى هم در محیط فیضیه نمى شد ببرى.