سحر محبت (مادرشوهرت را بکش)
«دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید. هر روز با او جر و بحث می کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت: اگر سمّ خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت: هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سمّ معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد. در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به تو شک نبرد. دختر معجون را گرفت و