کتاب زنده باد کمیل
با بچه های مسجدمون قرار گذاشتیم که چندتا کتاب دربارهی دفاع مقدس و شهدا بگیریم و بخونیم و نکات برجسته اش رو به هم بگیم و از شهدا برای خودمان الگو بگیریم. تونستم چند تا کتاب تو نمایشگاه تهیه کنم (چون خدا رو شکر کتابای دفاع مقدس خیلی ارزون هستن) و بین بچه ها توزیع کنم. به بچه ها کتاب ها رو دادم فقط مونده بود دوتا کتاب، فرمانده من و زنده باد کمیل. که کتاب زنده باد کمیل نصیب خودم شد.
اسم این کتاب رو توی گفته های رهبر انقلاب در مورد کتاب های دفاع مقدس شنیده بودم. اصلاً به خاطر همین خریدمش.
فکر کنم اولین باری بود که کتاب در زمینه دفاع مقدس می خوندم. اولش زیاد برام جالب نبود اما چون با بچه ها قرار گذاشته بودیم و کتاب هم کتاب کوچیکی بود بالاخره مجبور شدم بخونمش. از وسطای کتاب خیلی جذاب شد و تا آخرش رو خوندم. خیلی جالب بود که نویسنده جو جبهه رو جوری نشون می داد که انگار رفتن تفریح. مثلاً به این قسمت کتاب توجه کنید:
«بچه ها سریع با سنگ های بزرگ جلوی جریان آب رودخانه را گرفتند و با کُند شدن جریان آب محل مناسبی برای شنا و آب تنی درست شد. همه زدیم به آب. در حال آب تنی بودیم که برادر رنجه به همراه سلسله پور آمدند و گفتند که ناهار حاضر است؛ بیایید. تازه حرفشان تمام شده بود که چند تن از بچه ها، آن ها را از پشت هُل دادند و داخل آب انداختند؛ در آب حسابی حال کردیم. سلسله پور می گفت:«خوب حالا دیگه مسئول گروهان را آب می دید! باشه! یه آشی برایتان بپزم که... »بچه ها هم زدند زیر خنده.»