تا بیایی منم ای دوست ترا چشم به راه
به امید گل رویت همه جا چشم به راه
بیش از این ای گل گلزار محبت مگذار
عاشقان سر کویت همه جا چشم به راه
ای نسیم سحری تا زتو جانی گیرند
گل جدا، لاله جدا، سبزه جدا چشم به راه
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام
طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام
در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده ی زهرا نیامدی
از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها
ای آخرین مسافر دنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
"آمد غروب، رفت و تو آقا نیامدی"
حالا بیا که آمدنت آرزوی ماست
بغض هزار جمعه میان گلوی ماست
شرمنده ایم اینهمه یادت نبوده ایم
عکست غروب جمعه فقط روبه روی ماست
ما فکر میکنیم که او گم شده ولی
هر لحظه لحظه اوست که در جستجوی ماست
شعر پرطرفدار برقعی
عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
غفلـت از یـــار گرفتـــار شـــدن هم دارد / از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد، محلش ندهند / عبد آلوده شده خوار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت / چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
درباره مُصلح غیبى جهان، حضرت مهدى(عج) بیش از سه هزار روایت را شیعه و سنى از پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه وآله و پیشوایان الهى نقل کرده اند و این سؤال هم همیشه در ذهن افراد بود که ما در پاسخ به آن مى گوییم:
منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را زپی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
الا مسافر صحرا خدا کند که بیایی
امید غائب زهرا، خدا کند که بیایی
کنون که دل شده پر خون برای خاطر مجنون
تو ای حقیقت لیلا، خدا کند که بیایی
برای اینکه ببینم پس از غیاب هزاره
مزار مخفی زهرا، خدا کند که بیایی
اءَنَّه نظر الى بعض الاطفال فقال وَیلٌ لِأطفالِ آخِرِ الزَّمانِ من آبائِهِم. فقیلَ: یا رسول الله، من آبائهمُ المشرکین؟ فقال: لا، من آبائهمُ المؤمنینَ، لا یُعَلِّمُونَهُم شیئاً من الفرائِضِ، و إذَا تعلَّمُوا أولادُهُم منعوهُم، و رَضُوا عنهم بعرضٍ یسیرٍ من الدنیا، فانا منهم بریءٌ و هم مِنِّی بُرَاء
رسول اکرم حضرت محمد صلیالله علیه و آله به برخى اطفال نگریستند و فرمودند:
وای بر کودکان آخرالزمان از پدرانشان،
گفته شد: ای رسول خدا، از پدران مشرکشان؟
فرمود: نه، از پدران مؤمنشان که چیزی از واجبات و فرائض را به آنها نمیآموزند و وقتی هم که فرزندانشان بیاموزند، مانع آنها میشوند.
و در مقابل امری گذرا و اندک از دنیا از آنها خشنود میشوند و تنها به کامیابىهاى دنیوى آنها راضىاند.
پس من از ایشان بری هستم و آنها از من بری هستند.
مستدرکالوسائل، ج 15، ص 164
فلسفه صلح یا عهدنامه و ظهور حجّت
پس از آن که نیروهاى رزمى و اکثر فرماندهان لشکر اسلام در جنگ با معاویه نسبت به قرآن و امام حسن مجتبى علیه السلام خیانت کردند؛ و حضرت جهت مصالح اسلام و مسلمین مجبور شد با حکومت معاویه آن هم طبق شرائطى صلح و عهدنامه اى را تنظیم و پذیرا گردد.
پس از گذشت مدّتى از این جریان، عدّه اى از مردم کوفه که مدّعى شیعه و دوستى با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بودند، شروع کردند به امام علیه السلام زخم زبان بزنند، و حضرت را به باد ملامت و سرزنش گرفتند.
آن گاه امام مجتبى علیه السلام خطاب به این اشخاص ظاهر مسلمان کرد و اظهار نمود: واى بر شما! آیا مى دانید چرا من چنین کردم؟
قسم به خداوند، کارى که من انجام دادم، براى شیعه از هر عملى و از هر برنامه اى بهتر و سودمندتر بود، آیا نمى دانید که من امام و رهبر واجب الاطاعه شما مى باشم.