بیا تا قدر همدیگر بدانیم
يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ق.ظ
بیا تا قدر هم دیگر بدانیم / که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مومن آینه مومن یقین شد / چرا با آینه ما روگرانیم؟
کریمان جان فدای دوست کردند / سگی بگذار، ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله / چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را / غرضها را چرا از دل نرانیم؟
گهی خوشدل شوی از من که میرم / چرا مرده پرست و خصم جانیم؟
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد / همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مُردم، آشتی کن / که در تسلیم، ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن / رُخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل، ازیرا / به هستی متهم ما زین زبانیم
غزلیات دیوان شمس
۹۳/۰۷/۲۷