یاد آن ها با شعار و شعر نیست
ای شهادت ای نهایت آرزو مرغ دل باز از تو دارد گفتگو
از عروج رفتگان شرمنده ام بیمناک از غفلت آینده ام
روزگاری دل در پی دلدار بود چشم های خفتگان بیدار بود
صحبت از یار عزیزی داشتیم با غریبان افت و خیزی داشتیم
قلب مردم صاف چون آیینه بود کینه و نخوت برون از سینه بود
سر سبک بود و هوای یار داشت دل خنک بود و نوای یار داشت
داده، تزویر و ریا ما را فریب آشنایی کو در این شهر غریب
ای شهادت گفته ها را باز گو با زبان بی زبانی راز گو
دیده ی ما عزم دیدن کرده است گوش آهنگ شنیدن کرده است
از شهیدان مانده خونین جامه ها نام و امضا در وصیت نامه ها
گر وصیت نامه ها را خوانده ایم پس چرا بین دوراهی مانده ایم
عهد ما با حضرت رهبر چه شد ماجرای جبهه و سنگر چه شد
زنده ای گر گشته گان را یاد کن آن به خون آغشته گان را یاد کن
یاد آن ها با شعار و شعر نیست نهی منکر کردن است و غیر نیست
باید اول کشته شد با تیر عشق تا بدانی معنی تفسیر عشق